علاّمۀ طباطبائی در وجود سلسله علل طولیّه بین خداوند وموجودات

کلام استاد علاّمۀ طباطبائی در وجود سلسله علل طولیّه بین خداوند و موجودات طبیعیّه

حضرت علاّمه در اینجا عالیترین مطلب فلسفی و عرفانی و قرآنی را که وجود سلسله علّتهای طولیّه فیما بین ذات قدّوس حضرت احدیّت که واحد و أحد است ذاتاً و صفةً، و بین موجودات و حادثات کثیره و مختلفه این عالم بیان فرموده‌اند. و اشکالی را حلّ نموده‌اند که بدون آن طریق از حلّ، ابداً مسألۀ کیفیّت انتشاء کثرت از وحدت، و حادث از قدیم، و مادّی از مجرّد، و طبیعی از نورِ محض، حلّ نخواهد شد.

این کتب علم و فلسفه، از قدیم و جدید همه در دسترس است؛ همه این کتب در راه کیفیّت حدوث حادث از مجرّد و استناد به علّت بسیط فرومانده‌اند، مگر آنانکه همین راه و مشی حضرت علاّمه را پیموده‌اند.

مادّیّون که نتوانسته‌اند جمع در میان دو علّت مادّی و معنوی بنمایند، یکسره خود را راحت کرده و تن از زیر بار پذیرش خداوند قادر قاهر علیم حکیم مختار ذوالإراده رها کرده، و انکار وجود خالق علیم را نموده‌اند.

الهیّون به مکتبهای مختلف منقسم شده، برخی انکار علل معنوی را نموده و عامل را فقط همین علل مادّی دانسته‌اند، و برخی علل مادّی را انکار کرده و فقط علل معنوی را مؤثّر در جهان پنداشته‌اند.

و آنهائی که هم به علل طبیعیّه و هم به علل معنویّه معتقد شده‌اند، در کیفیّت ارتباط و تأثیر آن دو با هم، فرومانده‌اند و مطالب متشتّت و متفرّق آورده، و نهج قویم و راه متینی را که عاری از تناقض در گفتار و یا تهافت دراستدلال باشد، ارائه نکرده‌اند.

امّا قائل شدن به علّتهای مادّیّه که ضرورت و مشاهده ایجاب میکند، و تبعیّت آنها از علّتهای معنویّه که نیز ضرورت برهان و ضرورت کشف بالعیان ثابت میدارد، تا برسد بحضرت واحد حیّ قیّوم که خود مبدأ و منشأ و مُعید و مَعاد همه است، همچون آب صافی زلال خنک و گوارائی است که در فصل تموز بر جگر سوختگان وادیِ طلب و پویندگان بادیه معرفت میریزد، و تمام اشکالها را حلّ مینماید؛ و باور نکردنیها را بالبداهه مبرهن میکند.

از طرفی این سلسله علّیّت را با این قوام واستحکام میپذیرد و صِحّه مینهد، و از طرفی وحدت حضرت علّة العلل را بتمام معنی الکلمه چه وحدت در ذات و چه در صفات و چه در افعال، مستدلّ و پا بر جا میدارد.

قائل شدن به سلسله علّتهای طولیّه، هم ضامن فلسفی و هم عرفانی و هم قرآنی دارد؛ و گرهگشای مشکلات عویصه و غموضات عسیره در باب کلام و حکمت است. و برای شخص باحث کنجکاو از وصول به حقائق، هیچ مفرّی و گریزی نیست مگر آنکه آن را بپذیرد و از جان و دل قبول کند.

اگر تأثیر دارو و تأثیر میکرب را از علل طبیعیّه جدا کنیم، راه غلط پیمودهایم، و اگر تأثیر خدا را در آن دو انکار نمائیم باز راه غلط را پیمودهایم؛ امّا اگر گفتیم تاثیر دارو و میکرب از خداست، این منطق استوار است؛ خواه بین میکرب و دارو تا خداوند واسطهای را همچون فرشتگان رحمت و یا جنّیان نِقمت، واسطه بدانیم و یا ندانیم. عمده، اعتراف به طولیّت علل است؛ وقتی آن را پذیرفتیم، مسأله ملائکه و شیاطین نیز خود به ثبوت میرسد و قابل پذیرش میگردد.

خود حضرت‌ رسول‌ الله‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ معجزه‌ است

خود حضرت‌ رسول‌ الله‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ معجزه‌ بوده‌اند تلمیذ: این‌ مسأله‌ بسیار عجیب‌ است‌ که‌ رسول‌ الله‌ با آنکه‌ خطّ نداشتند و آیات‌ را خود نمی‌نوشتند، این‌ سوره‌ها و سائر سوره‌ها را بعد از نزول‌، بدون‌ یک‌ کلمه‌ یا یک‌ حرف‌ کم‌ و بیش‌ می‌خواندند.

معلوم‌ است‌ که‌ بمجرّد آنکه‌ وَحی‌ نازل‌ می‌شد، حضرت‌ کُتّابِ وَحی‌ را می‌خواستند و به‌ آنها بازگو نموده‌، و آنها می‌نوشتند؛ و در تمام‌ مدّت‌ عمر آنحضرت‌ دیده‌ نشد که‌ قلمی‌ بدست‌ گیرند و چیزی‌ بنویسند.

اصولاً آیا می‌توان‌ این‌ را شدّت‌ قوّۀ حافظه‌ نامید؟

آیا در تمام‌ دوران‌ بشریّت‌ چنین‌ امری‌ نظیرش‌ دیده‌ شده‌ است‌؟ آیا سخنگو و خطیبی‌، گرچه‌ ماهرترین‌ و پرحافظه‌ترین‌ خطبای‌ جهان‌ باشد، بدون‌ ضبط‌ سخنان‌ خود به‌ نوشتن‌، و یا به‌ آلت‌ ضبط‌ صوت‌، توانسته‌ است‌ فقط‌ دودقیقه‌ عین‌ عبارات‌ انشاء شدۀ خود را در هنگام‌ خطابه‌ و سخن‌ گفتن‌، بعداً بدون‌ یک‌ حرف‌ پس‌ و پیش‌ یا کم‌ و زیاد بازگو کند؟ این‌ خود یک‌ معجزۀ بسیار عجیب‌ و غریب‌ و آشکاری‌ است‌.

علاّمه‌: آری‌ مطلب‌ همینطور است‌ که‌ می‌گوئید! رسول‌ الله‌ آیاتِ قرآن‌ را بدون‌ یک‌ حرف‌ پس‌ و پیش‌، و یا کم‌ و زیاد می‌خواندند؛ و حتّی‌ چه‌ بسا مردم‌، قرآن‌ را که‌ از حفظ‌ می‌کردند، در نزد رسول‌ الله‌ تصحیح‌ می‌نمودند.


و از قرآن‌ گذشته‌ آنحضرت‌ عینِ عباراتی‌ را که‌ سالها قبل‌ فرموده‌ بودند، در موضع‌ حاجت‌ بازگو می‌کردند؛ کأنـّه‌ این‌ عبارت‌ را در همین‌ ساعت‌ فرموده‌اند.

در هنگام‌ رحلت‌ آنحضرت‌ که‌ حضرت‌ فاطمه‌ سلامُ اللهِ عَلیها بسیار ناراحت‌ بود؛ و گریه‌ می‌کرد و وَاسَوْأَتَاه‌ می‌گفت‌، و وَاسَوْأَةَ أَبِی‌ می‌گفت‌ که‌ بقول‌ ما فارسی‌ زبانان‌ وَاوَیلایش‌ بلند بود، حضرت‌ به‌ او فرمودند: ای‌ فاطمه‌ اینطور سخن‌ مگو!

همان‌ کلمات‌ را بگو که‌ من‌ در مرگ‌ إبراهیم‌ فرزندم‌ گفتم‌: الْقَلْبُ یَحْزَنُ، وَالْعَیْنُ تَدْمَعُ، وَ لَا نَقُولُ إلَّا حَقًّا؛ وَ إنَّا بِکَ یَا إبْرَاهِیمُ لَمَحْزُونُونَ. [95]

«دل‌ غصّه‌ دار است‌ و چشم‌ اشکبار، و ما سخنی‌ غیر از حقّ نمی‌گوئیم‌؛ و ای‌ إبراهیم‌ ما دربارۀ تو اندوهناک‌ هستیم‌.»

ببینید: پیغمبر اکرم‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ در حال‌ سَکَرات‌ موت‌، که‌ مرض‌ از هر جانب‌ بر او غالب‌ شده‌ و حال‌ عادی‌ آنحضرت‌ را تبدیل‌ به‌ سنگینی‌ و انقلاب‌ نموده‌ است‌؛ در آنحال‌ شدید، عین‌ عباراتی‌ که‌ سالها قبل‌ در مرگ‌ إبراهیم‌ فرموده‌، بازگو میکند؛ این‌ عجیب‌ معجزه‌ای‌ است‌.