گوشه‏هائى از بُعد عملى‏

موفّقیّت انسان در تمامى محورهاى زندگى به دو اصل اساسى علم و عمل وابسته است که اهل حکمت از آن به عقل نظرى و عقل عملى تعبیر مى‏کنند. علم، ارتباط معرفتى انسان را به محور مورد نظر برقرار مى‏سازد، و عمل نقاط ضعف را روشن و زمینه را براى برطرف کردن آنها در مراحل بعدى آماده مى‏نماید تا پیمودن درجات رشد و کمال در آن محور به آسانى مقدور گشته و وصول به نهایت مقصود بدست آید.
از این رو در ادیان الهى مرتّبا بر علم و عمل صالح تأکید شده است، و در آیات قرآنى و روایات پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت صلوات الله علیهم أجمعین در سطحى وسیع بر آن پافشارى گردیده است.
البتّه پیوستگى علم و عمل و ارتباط محکمى که میان آن دو برقرار است، فقط در آغاز حرکت نمى‏باشد؛ بلکه در استمرار نیز رشد علمى موجب بهبود عمل، و تکرار و مداومت بر عمل موجب باز شدن افقهاى جدید معرفتى میگردد. و بر این حقیقت آیات و روایات دلالت دارند. امام صادق علیه السّلام تصریح میفرمایند که: وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ [1] «علم را با بکار بستن آن طلب‏
 یعنى آموخته‏ها وقتى بکار گرفته شوند، این خود موجب رشد معرفتى آدمى در همان زمینه میگردد.
عابد زاهد و عارف عاشق‏
البتّه عمل به دستورات الهى و پرهیز از محرّمات در انسانها با انگیزه‏هاى مختلفى شکل مى‏گیرد که در روایات اهل بیت علیهم السّلام بدان اشاره گردیده و قطعا درجات متفاوتى را هم در پى خواهد داشت. برخى از انسانها از ترس آتش دوزخ و براى نجات از آن به علم و عمل روى آورده و مطیع دستورات الهى شده‏اند. این گونه عبادت و اطاعت همچون فرمانبرى بردگان شمرده شده است.
دسته دوّم کسانى هستند که با آرزوى رسیدن به نعمتهاى الهى در بهشت و بهره‏مندى از حور و قصور و شیر و شراب به جرگه علم و عمل پیوسته، تحمّل مشقّت و رنج عبادت را براى دریافت منافع اخروى بجان خریده‏اند؛ که اینها هم چونان تجّار و بازرگانانى که در پى داد و ستد و سود و بهره هستند معرّفى گشته‏اند.
و طائفه سوّم آنانند که از دو مرحله ترس از دوزخ و شوق وصال بهشت گذشته و به عشق بهشت آفرین رسیده‏اند، و حلاوت امتثال أوامر و نواهى الهى را در جان خود احساس نموده و دل را فقط به حضرت دوست سپرده‏اند، و از غیر او گذشته و بر ما سوى خطّ بطلان کشیده‏اند. اینان در لسان روایات آزاد مردانى رهیده از تمامى قید و بندها و خواهش‏ها و بت‏ها شمرده شده‏اند که در افق والاى کمال الهى سیر مى‏کنند. 
از آنچه گذشت روشن میشود که پوسته ظاهرى أعمال در انسانها ممکن است مساوى و برابر باشد ولى به لحاظ باطنى و انگیزه‏هاست که ارزش أعمال برآورد میشود؛ چرا که نیّت، روح عمل است.
فرق بین أعمال و رفتار عابدان زاهد و عارفان عاشق در همین نقطه اساسى است که در عارفان عاشق، اطاعت دستورات الهى نه براى کسب و بهره و سود، که از سر عشق و شور است؛ و صد البتّه بهره‏هاى اساسى متعلّق به آنهاست.

جمیع علماى حقّه حقیقیّه شیعه،....

جمیع علماى حقّه حقیقیّه شیعه، با اصول اعاظم تصوّف و عرفان همگام بوده‏اند

نادرستى‏هاى کلام محدّث نورى، در جدا کردن علماء راسخین را از عرفان‏
باید به جناب مرحوم نورى گفت: با ایراد این کوته بینى‏ها، و این پائین نگریها، و این نسبت‏هاى صحیحه واقعیّه وصول، اتّحاد، فناء به اولیاى خدا همچون تلامذه مشخَّصه و تربیت یافتگان مکتب امامان ما همچون بایزید و شقیق و معروف؛ با برچسب باطل و مُهر بدعت و لکّه ننگین به مقاصد و منویّات راقیه آنان نهادن، کار خاتمه پیدا نمى‏کند، و مطلب و محاکمه فیصله نمى‏یابد.
شیخ أبو الفتوح رازى، شهید ثانى، سیّد ابن طاوس هم دنبال همین مقاصد عالیه بوده‏اند. فناء و وحدت و وصول به حضرت ربّ العزّة منتهى آمال و آرزویشان بوده است.
داستان عرفان و شوریدگى و سلوک سبیل خداوندى به همین چند تن عالم جلیل و حبر نبیل اسلام تمام نمى‏شود. همه علماى حقّه حقیقیّه أمثال ابن فَهْد حِلّى، ملّا صدرا شیرازى و فیض کاشانى و فیّاض لاهیجانى دو شاگرد ارجمند وى، و حکیم سبزوارى و سیّد مهدى بحرالعلوم و شهید اوّل و مجلسى اوّل، و دو عالم نبیل و وحید: پدر و پسر: حاج ملّا مهدىّ و حاج ملّا أحمد نراقیّین، و استاد و وصىّ شیخ انصارى: آیت حقّ و سند عرفان سیّد علىّ شوشترى، و آخوند ملّا حسینقلى همدانى و شاگردان ذوى المجد و الاعتبارش: آقا سیّد أحمد طهرانى کربلائى و حاج شیخ محمّد بهارى و حاج میرزا جواد آقا ملکى تبریزى و آقا سیّد سعید حَبّوبى نجفى و أمثالهم، همه و همه از این زمره‏اند.
همه سخن از وحدت وجود و وصول و فنا دارند. همه از بایزید و معروف تجلیل مى‏کنند. همه سخنشان و مرامشان واحد است. کجا مى‏توان با نسبتهاى نارواى خدا ناپسندانه دامان اینان را لکّه دار نمود؟! کجا مى‏توان‏حساب اینها را در عمل و عقیده با امامان به حقّ شیعه جدا کرد؟! کجا با نسبتهاى خلاف واقع به عرفاى راستین و حکماى متّقین أمثال محیى الدّین و ملّا صدراى شیرازى مى‏توان سرپوش بر روى عقول و افهام نهاد؟! کجا مى‏توان نام سیّد حیدر آملى را از دیوان پیروان این مکتب ذو القدر محو کرد؟ وى در تفسیر و تشریح گفتار محیى الدّین عربى، یگانه عالم راستین تشیّع و فخر جهان و جهانیان تا روز بازپسین است.
کتابهاى ارجمند و نفیس او را همچون «نَصُّ النُّصوص» و «نَقْدُ النُّقود» و تفسیر «المحیطُ الاعظمُ و البحرُ الخِضَمُّ فى تأویلِ کتابِ الله العزیزِ المحکَم» را باید خارجیان پیدا نموده و به طبع برسانند، و اینک خواهى نخواهى در دسترس مطالعه و ارباب تحقیق اعمّ از خودى و اجنبى قرار گیرد؛ و خود ما شیعیان در مدّت هفتصد سال که از تصنیف آنها سپرى مى‏شود از مطالعه و فهم و ادراک و عمل بدان محروم بوده باشیم!!!
حیرت انگیز است که محدّث نورى که فنّش و حرفه‏اش کتاب شناسى و احاطه بر نفائس کتب خطّیّه و آثار قدما است، در اینجا چگونه نام کتاب «أوْصاف الاشْراف» و مطالب محتواى آن را از خاطر برده باشد!!!
این کتاب مختصر و جامع و مفید که از مصنَّفات استاد البشر، و عقل حادیعشر، فخر الفلاسفة و الحکمآء، و ذُخر الشّیعة و العلمآء، و مَدار العلم والدّرایة، و مَنار الفهم و الرِّوایة: خواجه نصیر الدّین طوسىّ رضوان الله تعالى علیه مى‏باشد، حاوى شش باب در سیر و سلوک به سوى خداوند است. هر باب آن به چند فصل، و باب پنجم آن به شش فصل: توکّل، رضا، تسلیم، توحید، اتّحاد، و وحدت منقسم شده است. و چون باب ششم در «فنا» است و آن داراى انقسامى نمى‏تواند باشد، لهذا فقط آنرا بصورت باب واحدى بدون تفصیل فصول ذکر کرده است.
در فصل پنجم از باب پنجم که در اتّحاد است و منتهى به وصول میگردد، مطالب ارزنده‏اى را ایراد کرده است که ما همه‏اش را ذکر نمودیم.