فضیلت زیارت قبر امام حسین علیه السّلام‏ از منظر علامه طهرانی

 

فضیلت زیارت قبر امام حسین علیه السّلام‏ از منظر مرحوم علامه طهرانی

یکى از شعائر مختصّ شیعه که در هیچ مکتب و ملّتى نظیر و مشابهى براى او نمى‏توان یافت مسأله اربعین حضرت أباعبداللـه الحسین علیه السّلام است و این از اختصاصات فرهنگ تشیّع است. زیارت مخصوصه آن حضرت در روز اربعین شعار مخصوص شیعه است، و براى هیچ فردى از سایر معصومین علیهم‏السّلام حتّى براى رسول اکرم صلّى اللـه علیه و آله و سلّم این مسأله وجود ندارد. زیارت حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام در روز اربعین و اقامه مجلس عزا براى آن حضرت فقط و فقط اختصاص به ایشان دارد و از مختصّات شیعه مى‏باشد که امام حسن عسگرى علیه السّلام آن را به عنوان شعار و علامت شیعه بیان فرموده ‏اند؛ چنانچه سر بر خاک گذاردن، و بسم اللـه را بلند گفتن، و نوافل را طبق دستور أئمّه معصومین علیهم السّلام بجاى آوردن، و انگشتر در دست راست نمودن نیز از اختصاصات شیعه است. ذیلاً روایاتی در باب زیارت قبر شریف امام حسین علیه السلام که مرحوم علامه حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی رحمة اللـه علیه در جلد شانزدهم کتاب شریف امام شناسى آورده از منظر شریف خوانندگان می گذرد.

در کتاب «الفردوس الاعلى» از دیلمى روایت است که پیغمبر اکرم صلّى اللـه علیه و آله و سلّم فرمودند: موسى ابن عمران از پروردگارش مسألت نمود تا زیارت قبر حسین بن على علیهما السلام را بنماید و با معیّت هفتاد هزار ملائکه زیارت قبرش را کرد.

و أبان بن تَغْلِب از امام صادق علیه السلام روایت مى‏کند که حضرت گفت: وَ کَّل اللـه بقبر الحسین علیه السلام أربعة آلاف مَلَکاً شُعْثاً غُبْراً یبکونه إلى یوم القیمة. فمن زاره عارفاً بحقّه شَیَّعوه حتّى یُبَلِّغوه مأمنه، و إنْ مَرَضَ عادُوه غدوةً و عَشیّاً، و إذا مات شَهِدوا جنازته و استغفروا له الى یوم القیمة. «خداوند در اطراف قبر حسین علیه السلام چهار هزار فرشته گماشته است که همگى با موهاى ژولیده و پریشان و با صورت هاى خاک آلوده بر وى تا روز قیامت مى‏گریند. پس کسى که او را با معرفت به حقّش زیارت کند او را بدرقه مى‏کنند تا به مأمنش برسانند و اگر مریض گردد وى را هر صبح و شب عیادت کنند، و اگر بمیرد جنازه‏اش را تشییع کنند و براى او از خداوند طلب غفران نمایند تا روز قیامت.»

و از حضرت امام محمّد باقر علیه السلام مروى است که فرمود: مُرُوا شیعتنَا بزیارة الحسین علیه السلام فإنَّ زیارتَه تدفع الهدم و الحرق و الغرق و أکل السَّبُع، و زیارته مفترضةٌ على من أقرّ بالإمامة من اللـه. «شیعیان ما را امر کنید به زیارت حسین علیه السلام زیرا زیارتش انسان را از آوار بر سر فرود آمدن، و از آتش سوزى، و غرق شدن، و طعمه درندگان گردیدن حفظ مى‏نماید و زیارت او از جانب خدا واجب شده است بر کسى که اقرار به امامت او داشته باشد.»

اسحاق بن عمّار روایت نموده است که: امام صادق علیه السلام فرموده ‏اند: ما بین قبر الحسین إلى السّماء السّابعة مُخْتَلَف الْمَلَائِکَةِ. «ما بین قبر امام حسین علیه السلام تا هفتمین آسمان محل رفت و برگشت فرشتگان است.»

از حضرت امام کاظم علیه السلام وارد است: مَن زار قبر الحسین علیه السلام عارِفاً بحقّه غَفَر اللـه له ما تقدّم من ذنبه و ما تَأخّر. «هر کس با حقّ معرفت، حسین را زیارت کند گناهان گذشته و آینده او آمرزیده مى‏شود.»

و از حضرت امام صادق علیه السلام روایت است: روزى حسین- صلوات اللـه علیه- در دامان پیامبر نشسته بود و پیامبر با او بازى مى‏ کرد و وى را خنده مى ‏انداخت. عائشه گفت: چقدر سُرورت از این پسر بچه زیاد است؟!

پیامبر فرمود: واى بر تو چگونه این طور نباشد با وجود آنکه او میوه دل من و موجب تر و تازگى چشم من مى‏باشد؟! آگاه باش: امت من او را خواهند کشت. پس کسى که او را بعد از شهادتش زیارت کند، خداوند براى او یک حج از حجّ هاى مرا مى‏ نویسد.

عائشه گفت: یا رسول اللـه یک حج از حج هاى شما؟!فرمود: آرى دو حج از حج هاى من.

عائشه گفت: دو حج از حج هاى شما؟! فرمود: آرى سه حج. و به همین ترتیب پیوسته عائشه زیاد مى‏ نمود و پیامبر بالا مى ‏برد و مضاعف مى‏ گردانید تا به هفتاد حج از حج هاى پیامبر بالغ شد با عمره‏ هائى که با آن حج ها پیامبر بجاى آورده است.

و در رساله «مقنعه» و مزار کلینى با إسنادش از امام رضا علیه السلام روایت است که: من زَار قبر أبى عبداللـه علیه السلام بشطِّ الفرات کان کمن زار اللـه فوق عَرشه. «هر کس قبر اباعبداللـه علیه السلام را در شطّ فرات زیارت نماید همچنان است که خداوند را در بالاى عرش او زیارت کرده است.»

رقعه‏هائى که از آسمان به زمین مى‏آید براى امان زائر أباعبداللـه علیه السّلام‏

همچنین مرحوم علامه طهرانی رضوان اللـه علیه در جلد دوم کتاب انوارالملکوت می نویسد: روایات در ثواب زیارت حضرت سیّد الشهداء علیه السّلام زیاده از حدّ إحصاء است؛ لیکن در اینجا یک حکایت لطیفى را از مرحوم شیخ محمّد بن المشهدى که در کتاب «مزار کبیر» خود آورده است نقل مى ‏کنیم: سلیمان أعمش گوید که: در کوفه منزل داشتم و مرا در آنجا همسایه‏ اى بود که طریق اهل بیت نداشت؛ من بعضى از اوقات با او مى‏ نشستم و مذاکره مى‏ نمودم. در شب جمعه ‏اى به او گفتم: تو چه مى ‏گوئى در زیارت حسین علیه السّلام؟ گفت: بدعت است و هر بدعت ضلالت است. و هر ضلالت در آتش است!

 من با نهایت خشم از نزد او برخاستم و به منزل آمدم، و با خود گفتم: چون سحر شود به نزد او مى‏روم و از فضایل مولا أمیرالمؤمنین آنقدر براى او نقل مى‏ کنم که از شدّت حزن و غصّه چشمانش گرم شود. سحر به منزل او رفتم و در زدم، صدا از پشت در آمد که در منزل نیست و به زیارت حسین به کربلا رفته است. تعجّب نمودم و به شتاب به سمت کربلا حرکت کردم. آن شیخ را دیدم که سر به سجده گذارده، و از رکوع و سجود خستگى نداشت. بدو گفتم: تو مى‏ گفتى که زیارت حسین بدعت است و هر بدعت ضلالت و هر ضلالت در آتش است! چه شد که خود به زیارت آمدى؟!

گفت: اى مرد! مرا ملامت مکن که من از حقّانیّت اهل بیت خبرى نداشتم. دوش که به خواب رفتم مردى را در خواب دیدم که نه بلند بود نه کوتاه، و از نهایت حسن و بهاء نمى ‏توانم توصیف کنم. او راه مى‏رفت و اطراف او را هاله‏ وار جماعتى احاطه کرده بودند. و جلوى این جماعت مردى بر اسبى سوار بود که دم اسب او چند بافت داشت، و این مرد تاجى بر سرش بود که چهار گوشه داشت، و بر هر گوشه جواهرى رخشان بود که در ظلمات شب هر کدام مسافت سه روز راه را روشن مى ‏کرد.

پرسیدم: آن مرد که دور او را گرفته‏اند کیست؟ گفتند: محمّد بن عبداللـه خاتم النبیّین است.

پرسیدم که این سوار که در جلو مى‏رود کیست؟ گفتند: أمیرالمؤمنین علىّ بن أبى‏طالب است.

آنگاه بر آسمان نظر افکندم دیدم ناقه‏ اى از نور، و بر آن هودجى است و در هوا حرکت مى‏کند.

گفتم: این از آنِ کیست؟ گفتند: از آنِ خَدیجَه بنت خُوَیلِد و فاطمه زهراء.

گفتم: آن جوان کیست؟ گفتند: حضرت حسن مجتبى.

گفتم: این جماعت و این هودج همگى به کجا مى‏روند؟ گفتند که شب جمعه است و همگى به زیارت کشته شده به تیغ ستم، سیّد الشّهداء حسین بن على به کربلا مى‏روند.

آنگاه متوجّه هودج شدم، دیدم رقعه ‏هائى از آن به زمین مى‏ریزد و بر روى هر یک از آنها نوشته است: أمانٌ مِنَ النّارِ لِزُوّارِ الحُسَینِ علیه السّلام فى لَیلَة الجُمُعَة؛ [امان از جانب پروردگار است براى زائرین حسین علیه السّلام در شب جمعه از آتش دوزخ]

آن وقت هاتفى ندا کرد ما را که: آگاه باشید که ما و شیعیان ما در درجه عالیه ‏اى در بهشت قرار خواهیم داشت! اى سلیمان! من از این مکان مفارقت نمى‏ کنم تا روح از بدنم مفارقت کند.

مرحوم شیخ نورى گوید که: مرحوم طُرَیحى آخرِ این خبر را چنین نقل کرده است که آن شیخ گفت: ناگاه دیدم رقعه ‏هائى از بالا به زمین مى‏ریزد. سؤال‏ کردم که چیست؟ گفتند که: این رقعه ‏هاى امان است براى زوّار حسین علیه السّلام در شب جمعه. من یکى از آنها براى خود طلب کردم. گفتند: این رقعه‏ها حقّ تو نیست! تو مى‏گوئى زیارت حسین بدعت است! هرگز از این رقعه‏ ها نخواهى یافت تا آنکه زیارت کنى حسین علیه السّلام را و اعتقاد کنى به فضل و شرافت او!

پس من از خواب بیدار شدم و هراسان بودم، و در همان ساعت قصد زیارت سیّد خودم حسین علیه السّلام را نمودم.

فقیه‌ معصوم‌ نیست‌ و رأیش‌ ابدی‌ نیست‌

فقیه‌ معصوم‌ نیست‌ و رأیش‌ ابدی‌ نیست‌

در منطق‌ شیعه‌، همۀ فقهای‌ عِظام‌ و مجتهدین‌ فِخام‌ جائز الخطا هستند. هر کس

باشد خواه‌ سیّد مرتضی‌ و شیخ‌ مفید، خواه‌ شیخ‌ طوسی‌ و علاّمۀ حلّی‌، خواه‌ سیّدبن‌ طاووس‌ و سیّد بحر العلوم‌.

و چون‌ جائز الخطا می‌باشند، حجیّت‌ کلامشان‌ انحصار به‌ زمان‌ حیاتشان‌ دارد. مجتهد گرچه‌ به‌ اقرار جمیع‌ حاضران‌ و غائبان‌ برفراز قلّۀ علم‌ و تحقیق‌ و حکمت‌ نشسته‌ باشد، به‌ مجرّد موت‌ گفتارش‌ از حجیّت‌ ساقط‌ می‌شود، و تقلید مردم‌ از وی‌ قطع‌ می‌گردد. چرا چون‌ جائزالخطا می‌باشد. شاید این‌ کلامش‌ خطا باشد ولیکن‌ همین‌ کلمۀ خطا در زمان‌ حیاتش‌ برای‌ مردم‌ حجّت‌ است‌ چون‌ امام‌ معصوم‌ وی‌ را در زمان‌ حیات‌ حجّت‌ قرار داده‌ است‌. ولی‌ به‌ مجرّد مرگ‌ دیگر نیابتی‌ از جانب‌ امام‌ ندارد، گفتارش‌ هم‌ به‌ دنبال‌ حیاتش‌ از بین‌ می‌رود.

اما امام‌ معصوم‌ چنین‌ نیست‌. وی‌ کلامش‌ عین‌ حقّ است‌، متن‌ واقع‌ است‌. لهذا با مرگش‌، کلامش‌ زنده‌ است‌ و حجیّت‌ دارد، مانند آیات‌ قرآن‌ که‌ به‌ جهت‌ عصمت‌ همیشه‌ زنده‌اند.

گفتار پیغمبر و امام‌ چه‌ زنده‌ باشند و چه‌ بمیرند، زنده‌ است‌ و حجّت‌ است‌. کلام‌ امام‌ زمان‌ چه‌ حاضر باشد یا غائب‌، زنده‌ است‌ و حجّت‌ است‌.

امّا گفتار و رأی‌ و امر و فتوای‌ آیة‌ الله‌ خمینی قدس سره این‌ طور نیست‌. او به‌ مجرّد موت‌، گفتارش‌ و فتاوایش‌ از درجۀ اعتبار ساقط‌ می‌شود و بر عامّۀ مردم‌ واجب‌ است‌ بدون‌ درنگ‌ به‌ مجتهد حیّ أعلم‌ جامع‌ الشَّرایط‌ رجوع‌ کنند واز او أخذ احکام‌ و مسائل‌ کنند و در تحت‌ اوامر ولائیّۀ او قرار بگیرند.

همان‌ طور که‌ امر او در زمان‌ حیاتش‌ در مورد جنگ‌ و صلح‌ تابع‌ آن‌ زمان‌ بود همین‌طور فتاوی‌ و آراء او چنین‌ است‌. آیا معقول‌ است‌ کسی‌ بگوید: چون‌ وی‌ مردی‌ دلیر و بصیر و عارف‌ به‌ امور مردم‌ و مسلمین‌ بود لهذا چون‌ امر به‌ جنگ‌ فرمود، اینک‌ پس‌ از رحلت‌ او نیز باید مردم‌ پیوسته‌ بجنگند؟!

باری‌، آن‌ مرد بزرگ‌ در منطق‌ شیعه‌، معصوم‌ نیست‌ و مانند یکی‌ از مجتهدین‌ دگر جائز الخطا می‌باشد و چون‌ مُقِرّ و مُعترِف‌ به‌ امام‌ زمان‌ - عجَّل‌الله‌ تعالی‌ فرجه‌

 الشَّریف‌ - است‌ لهذا مُقرّ و معترف‌ به‌ وجود امام‌ است‌، که‌ الآن‌ زنده‌ و غائب‌ است‌. و در این‌ صورت‌ چگونه‌ ایشان‌ لقب‌ امام‌ را برای‌ خود پذیرفتند و تلقّی‌ به‌ حسن‌ قبول‌ فرمودند، و از اولین‌ سرودی‌ که‌ در فرودگاه‌ مهرآباد طهران‌ در پیشواز مقدمشان‌ «خمینی ای‌ امام‌» قرائت‌ شد تا آخرین‌ لحظۀ حیات‌ این‌ را پسندیدند؟!

آیا برای‌ این‌ جهت‌ بوده‌ است‌ که‌ فعلاً که‌ حکومت‌ مسلمین‌ در قبضۀ ایشان‌ است‌ لهذا امام‌ مسلمین‌ هستند. اینکه‌ با منطق‌ شیعه‌ و حیات‌ امام‌ زمان‌ که‌ بر او و بر همه‌ سیطره‌ و ولایت‌ دارد جور درنمی‌آید.

آیا برای‌ این‌ جهت‌ بوده‌ است‌ که‌ نظریّه‌شان‌ در ولایت‌ فقیه‌، بعینه‌ به‌ مثابه‌ ولایت‌ امام‌ است‌؟ باز هم‌ بر فرض‌ قبول‌ این‌ نکته‌، عنوان‌ امام‌ را در برابر امام‌ زمان‌به‌خود دادن‌، و در برابر وجود آن‌ حضرت‌ و استمداد از فیوضات‌ ظاهریّه‌ و باطنیّۀ او این‌ معنی‌ تمام‌ نمی‌شود. چه‌ منافات‌ دارد که‌: ولیّ فقیه‌ در مقدار ولایت‌ ودر سعۀمحدودۀ امارت‌ خویشتن‌ به‌ اندازۀ ولایت‌ امام‌ باشد ولی‌ معذلک‌ نائب‌ ازاو بـاشد، نه‌ خود او. مگر محال‌ است‌ نیابت‌ نائبی‌ به‌ قدر قدرت‌ منوبٌ عَنْه‌ باشد؟!

آیا برای‌ این‌ جهت‌ بوده‌ است‌ که‌ مراد از امام‌ همان‌ امام‌ به‌ معنی‌ لغوی‌ و مطلق‌پیشوا باشد، نه‌ امام‌ اصل‌؟ این‌ معنی‌ هم‌ برای‌ شخص‌ خبیر و بصیر و فقیه‌ وحکیم‌ و متألّهی‌ که‌ به‌ همۀ امور مطّلع‌ واز جریانات‌ آگاه‌ است‌ بسیار بعید است‌. مگر این‌ همه‌ الفاظ‌ عالی‌ که‌ دلالت‌ بر پیشوائی‌ مطلق‌ ایشان‌ می‌نمود مانند رهبر کبیرانقلاب‌، بنیاد گذارندۀ جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌، راقی‌ترین‌ مقام‌ و مسند اجتهاد و ولایت‌، و امثال‌ ذلک‌ قحط‌ بود که‌ لفظ‌ امام‌ از میان‌ این‌ همه‌ عناوین‌ انتخاب‌ گردد؟!

بالجمله‌ ما تا به‌ حال‌ از سرِّ و حقیقت‌ این‌ مطلب‌ سر درنیاورده‌ایم‌. ولی‌ چون‌ در مقام‌ بیان‌ و معرِّفی‌ مکتب‌ شیعه‌ می‌باشیم‌، نمی‌توانیم‌ از این‌ مطلب‌ درگذریم‌ و آن‌ را نادیده‌ بگیریم‌.

حالا از إطلاق‌ لفظ‌ امام‌ در زمان‌ حیات‌ آن‌ مرحوم‌ گذشته‌، بعد از ممات‌ نیز می‌خواهند از این‌ لقب‌ سوء استفاده‌ کنند، و به‌ گفتار وی‌ أبدیّت‌ ببخشند و فتاوی‌ و آراء او را جاودانی‌ کنند.

این‌ طرز مشی‌، غلط‌ است‌. آری‌ در جرأت‌ و بلندی‌ همّت‌ و استقلال‌ فکر و از خود گذشتگی‌ و نهایت‌نگری‌ و امثالها هر چه‌ بخواهند بگویند و بنویسند کم‌ است‌. او - رحمة‌ الله‌ علیه‌ - حقّاً و حقیقةً در این‌ امور اسوه‌ و الگو بود، اما مثلاً در بازی‌ شطرنج‌ و آزادی‌ موسیقی‌ مبتذلانه‌ که‌ صدا و سیما پخش‌ می‌نمود و أمثالهما دیگر نمی‌توان‌ به‌ فتوای‌ او ابدیّت‌ بخشید. این‌ سَدِّ باب‌ اجتهاد می‌گردد، و مانند سنّیها بالاخرة‌ سر از وهّابیگری‌ درمی‌آورد. «آیة‌ الله‌ خمینی‌» جائزالخطا بود. در فتوایش‌ صحیح‌ و سقیم‌ وجود دارد. در صحیحش‌ مأجور و در سقیمش‌ امره‌ الی‌ الله‌. ما را توان‌ آن‌ نیست‌ که‌ به‌ فتوای‌ وی‌ ابدیّت‌ بخشیم‌، و مانند رأی‌ امام‌ صادق‌ علیه السلام که‌ معادل‌ کتاب‌ است‌ تا روز قیامت‌ بر آن‌ استناد کنیم‌.

ما با آن‌ مرحوم‌، سوابقی‌ بس‌ نیکو و درخشان‌ داشتیم‌ و در حیات‌ او از ارائۀ طریق‌ و نصیحت‌ به‌ ائمّۀ مسلمین‌ دریغ‌ ننمودیم‌، و در ممات‌ او به‌ دیدۀ إعجاب‌ نگریسته‌، و طلب‌ عفو و غفران‌، و دعای‌ خیر درباره‌اش‌ می‌نمائیم‌ و در قنوت‌ نمازهایمان‌ می‌گوئیم‌:

رَبَّنَا اغْفِرْلَنَا وَ لاءخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالإیمَانِ وَ لَاتَجْعَلْ فِی‌ قُلُوبِنَا غِلاًّ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إنَّکَ رَوُفٌ رَحِیمٌ. 

«بار پروردگارا بیامرز ما را و بیامرز برادران‌ ما را: آنان‌ که‌ در ایمان‌ بر ما سبقت‌ گرفتند، و دربارۀ مومنین‌ در دل‌ ما غِلّ و کدورتی‌ قرار مده‌! بارپروردگارا حقّاً و حقیقةً تو رئوف‌ و مهربان‌ هستی‌.»

حقیر نه‌ برای‌ عدم‌ تواضع‌ به‌ مقام‌ منیع‌ ایشان‌، بلکه‌ به‌ جهت‌ حفظ‌ آداب‌ مکتب‌

و مذهب‌، تا به‌ حال‌ در مجالس‌ و محافل‌ به‌ حضرت‌ ایشان‌ امام‌ نگفته‌ام‌. و فقط‌ در سه‌ نامه‌ که‌ به‌ محضرشان‌ نگاشته‌ام‌ با آنکه‌ هر سه‌ سرشار از ألقاب‌ لایقۀ ایشان‌ بود معذلک‌ گفتند: اگر خصوص‌ لفظ‌ «امام‌» ضمیمه‌ نشود اُصولاً نامه‌ را نمی‌پذیرند، فلهذا در آن‌ سه‌ نامه‌ عنوان‌ امام‌ هم‌ ضمیمه‌ گردید. 

حقیر پس‌ از ارتحال‌ ایشان‌ در همان‌ بَدْوِ أیَّام‌ سوگواری‌ بود که‌ برای‌ أعزّه‌ و أحبّۀ از طلاّب‌ مشهد مطالبی‌ را در روابط‌ عظیم‌ و خطیر با حضرت‌ ایشان‌ در بنیادگذاری‌ حکومت‌ اسلام‌ در شش‌ مجلس‌ به‌ طور درس‌ بیان‌ کردم‌، و سپس‌ به‌ نام‌ وظیفۀ فرد مسلمان‌ در احیای‌ حکومت‌ اسلام‌ منتشر گردید.

در این‌ کتاب‌ با نهایت‌ تجلیل‌ و تکریم‌ و تعظیم‌ از مواضع‌ حساس‌ ایشان‌، نه‌ تنها نام‌ امام‌ ذکر نشده‌ است‌ بلکه‌ بعضاً نیز اشاره‌ به‌ بعضی‌ از اشتباهاتشان‌ در مسیر این‌ راه‌ که‌ ما با هم‌ از قدیم‌ الایَّام‌ داشته‌ایم‌ گردیده‌ است‌.

البتّه‌ مقصود، بیان‌ اشتباه‌ و خطا نبوده‌ است‌، بلکه‌ بیان‌ تاریخ‌ بوده‌ است‌. چون‌ سلسلۀ این‌ دروس‌ به‌ صورت‌ یک‌ جریان‌ متّصل‌ تاریخی‌ بازگو شده‌ است‌ طبعاً بیان‌ بعضی‌ از تعبیرات‌ مستلزم‌ این‌ معنی‌ می‌شده‌ است‌.

در بدو امر یک‌ نسخه‌ برای‌ حضرت‌ آیة‌الله‌ خامنه‌ای‌ فرستادم‌ چون‌ شنیده‌

بودم ‌ایشان‌ انتظار مطالعه‌ این‌ کتاب‌ را دارند، و نیز نسخه‌های‌ عدیده‌ای‌ برای‌ دوستان‌ و مشتاقانِ فهمیدنِ وظیفه‌ بعد از ارتحال‌ آن‌ بزرگ‌ که‌ از آشنایان‌ بودند ارسال‌گردید. و در ضمن‌ یک‌ نسخه‌ برای‌ یکی‌ از ارحام‌ قریب‌ که‌ دارای‌ مقام‌ علمی‌است‌ و در کوران‌ قبل‌ از انقلاب‌ برای‌ ایجاد حکومت‌ اسلام‌ با ما صمیمانه‌ فداکاری‌ می‌کرد، و در تمام‌ مدّت‌ دوران‌ انقلاب‌ نیز پیشگام‌ در وضع‌ حجر اساس‌ انقلاب‌ و رفع‌ آفات‌ و عاهات‌ آن‌ بوده‌ و تصدّی‌ شئون‌ دولتی‌ و احیاناً تدریس‌ و تعلیم‌ و تربیت‌ را داشته‌ است‌ و در زمان‌ حاضر جزو اعضای‌ مجلس‌ شورای‌ اسلامی‌ است‌ فرستادم‌.

البتّه‌ این‌ کتاب‌ شاید به‌ نظر بعضی‌ که‌ فقط‌ از یک‌ دریچه‌ می‌نگرند، درست‌ و صحیح‌ نبوده‌ است‌ و در تلفن‌ بالاخصّ دو نفر از دوستان‌ و أحبّه‌ و أعزّۀ از أعلام‌ شیرازی‌ ما گلایه‌هائی‌ داشتند، و مجموعاً برای‌ برخی‌ سوال‌ انگیز بود که‌ انتشار این‌ کتاب‌ بلافاصله‌ پس‌ از ارتحال‌ آن‌ قائد و پیشوای‌ مسلمین‌ به‌ چه‌ داعیه‌ای‌ صورت‌ گرفته‌ است‌؟ ولی‌ افراد آشنا با حقیر، و با روحیّه‌ و مَمشای‌ حقیر همه‌ می‌دانستند که‌ صرفاً بیان‌ تاریخ‌ صحیح‌ است‌، و بیان‌ وظیفۀ فعلیّۀ عامّۀ مردم‌ در طرز عمل‌ پس‌ از این‌ جریان‌ مولم‌ و ضایعۀ اسفناک‌.

آن‌ خویشاوند محترم‌ به‌ زودی‌ نامه‌ای‌ در نقاط‌ ضعف‌ و اشکالاتی‌ که‌ به‌ نظر رسیده‌ بود در ضمن‌ تجلیل‌ از اصل‌ کتاب‌ ارسال‌ نمود، و حقیر هم‌ در همان‌ ایَّام‌ پاسخ‌ نوشتم‌.