معنای امام در شیعه و انحصار آن در ائمّۀ اثناعشر
منظور از اثناعشریّه افرادی هستند که به امامت دوازده تن از اهل بیت: مقرّ و معترف بوده، و آن را دین خود قرار دادهاند. شیعه در برابر این أئمه متواضع میباشد. آنان را صاحب ملکۀ عصمت میداند. و در حجیّت کلامشان عِدْل و عَدِیل قرآن کریم: کتاب وحی آسمانی میداند. و بنابر حدیث ثقلین همانند کتاب الله گفتارشان عصمت دارد. افعال و پندارشان عصمت دارد. از ایشان خطا سر نمیزند، زیرا جواز خطا ملازم سقوط حجیّت اقوال ایشان است. و طبق حدیث ثقلین که آنها را مقرون با کتاب ثابت ابدی غیر قابل خطا و غلط شمرده است، عصمت و أبدیّت در گفتار و کردارشان امری است لازم و غیر قابل شبهه.
زیرا در فرض جواز خطا و غلط و اشتباه برایشان، یا باید این خطا و غلط و اشتباه را هم در کتاب الهی جایز بدانیم، و در این صورت ملازم با فرض خطا و غلط در وحی خدا و أزلیّت و ابدیّت اوست، و این محال میباشد. و یا باید احتمال خطا را از امام سلب کنیم، و همانند کتاب الله وی را معصوم بدانیم، و در این صورت نتیجه، استقامت و عصمت و برقراری ایشان در جمیع مراحل حیات بدون اندک غلطی و یا مختصر اشتباهی اثبات میشود چه در امور تبلیغیّه و ارشادیّه و امارت و
ریاست بر مسلمانان، و چه در امور شخصیّه و اجتماعیّه از معاملات، و ردّ و بدلها، و داد و ستدها، و امثال ذلک. این است معنی امام در اصطلاح شیعه، یعنی کسی که پیشوا و مقتدای عالمیان در امور ظاهریّه و باطنیّه، اجتماعیّه و معنویّۀ روحانیّه، مُلْکیّه و مَلَکوتیّه میباشد. و خداوند به وی در اثر اختیار عالی و ارادۀ انتخابیّۀ آن پیشوا در جمیع امور چنین مصونیّت و عصمتی را موهبت فرموده است. این امامان منحصر در دوازده تن هستند: اوّل آنها امام علی بن ابیطالب امیرالمومنین علیه السلام و آخر آنها امام حجّة بَقیّة الله: محمدبن الحَسَن العسکری - عجّل الله تعالی فی فرجه المبارک - میباشد. بنابر عقیده و ایمان راسخ شیعه پس از غیبت کبری آن حضرت حَیّ و زنده است، و ولایت امور معنوی و مَلَکوتی عوالم در دست اوست، اما به واسطۀ غصب غاصبین خلافت و امامت، وی فعلاً در پردۀ غیبت نهان است تا ظهور کند و متصدّین و مباشرین سلطنت و امارت باطله بر مردم را کنار زند و خود او بر اساس طهارت سِرِّیَّه و عصمت الهیّه و ولایت کبرای حقّۀ حقیقیّه، بر مردم حکومت نماید.لهذا این امامان عددشان که به تعداد نقباء بنیاسرائیل: دوازده نفر است کم و زیاد نمیگردد. یازده تا غلط است مثل کسی که مثلاً امامت را به حضرت امام حسن عسکری علیه السلام مختوم بداند، و سیزده تا نیز غلط است مثل کسی که غیر از حضرت بقیّةالله - أرواحنا فداه - برای خود امامی را بگزیند.البته این مطلب که ذکر شد بر اساس مُعْتَقَد و مذهب و اصطلاح شیعه میباشد، نه در لغت و استعمال عامّه که لفظ امامت و امام را برای مطلق پیشوائی که در امری از امور جلودار و پیشگام باشد به کار میبرند. چنانکه در قرآن مجید آیاتی به همین عبارت در معنی مطلق پیشوا و مقتدا وارد شده است مثل آیۀ: وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أزواجِنَا وَ ذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إماما
«و (بندگان رحمن) آنانند که میگویند: ای پروردگار ما! ببخش به ما از ازواجمان و از ذُرِّیَّاتمان کسانی را که موجبتری و تازگی چشمان ما باشند، و ما را برای متّقیان امام و پیشوا قراربده!»
لفظ امام در این آیه، راجع به مطلق پیشواست که البتّه در اینجا مراد مطلق پیشوای صالح میباشد.
و مثل آیۀ: فَقَاتِلُوا أئمَّةَ الْکُفْرِ إنَّهُمْ لَا أیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ«پس با امامان کفر کشتار نمائید، زیرا برای آنان عهدی و سوگندی نیست، به امید آنکه ایشان دست بردارند.»
لفظ أئمّه در این آیه نیز راجع به مطلق پیشواست که البّته در اینجا مراد مطلق پیشوایان کافر میباشد.
و مثل آیۀ: یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ اُنَاسٍ بإمَامِهِمْ.
«روزی خواهد رسید که ما هر دسته از مردم را به واسطۀ إمامشان میخوانیم.»
لفظ امام در این آیه نیز راجع به مطلق پیشواست. خواه پیشوای زشت کرداران که مردم گنهکار را در روز بازپسین به وسیلۀ آنها به دوزخ میخوانند، و خواه پیشوای نیک کرداران که مردم صالح را نیز به وسیلۀ آنها به بهشت گسیل میدارند. البته لفظ امام در قرآن کریم هم به معنای امام به مفاد مصطلح شیعۀ امامی مذهب نیز وارد شده است مثل آیۀ: وَ إذِ ابْتَلَی إبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأتَمَّهُنَّ قَالَ إنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إمَاماً قَالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لَایَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِین
«و (بیاد بیاور ای پیغمبر) زمانی را که ابراهیم را پروردگارش به واسطۀ کلمههائی
آزمایش نمود، و او آن کلمات را به اتمام رسانید. خداوند گفت: من قرار دهنده میباشم تو را امام برای مردم! ابراهیم گفت: و نیز از میان ذرّیّۀ من هم امام قرار
میدهی؟! خداوند گفت: عهد امامت من به ستمکاران نمیرسد.»
در اینجا مراد از لفظ امام خصوص معنی آن بالمعنی الاخَصّ میباشد، و لهذا آن مقام به ستمگران
نمیرسد و گرنه معلوم است که مطلق مقام پیشوائی را ظالمان هم احراز مینمایند
پیدایش امکان نشر علم برای امام صادق علیه السلام
آنچه امام صادق را کمک کرد برای آنکه علوم و معارفش را پخش کند، و در عالم
نشر دهد از یک ناحیه، علّتِ تمدّن بود، و از یک ناحیه، علّت فترت انتقال حکم از اُمویّین به عباسییّن، و از یک ناحیه، وجود راویان ثقه که تعدادشان بسیار بود و همگی ایمان به امام صادق داشتند، و به طریق نیکوئی از وی اخذ علوم میکردند تا جائی که بعضی علماء شیعه قائل به توثیق چهار هزار تن از آن روات بدون استثناء شدهاند. و شاید علاوه بر این عوامل که بر ما ظاهر و روشن گردیده است، عوامل و اسباب دیگری هم وجود داشته است که بر ما پنهان مانده است.
و بر هر تقدیر، این عوامل و اسباب به طوری که با هم مجتمع شوند برای أحدی از ائمه غیر از امام صادق حاصل نگشت. امام علی حواریّون و اصحابی خالص و پاک داشت، همچون مَیثم تمّار، و کُمَیْل بن زیاد، و حُجْربن عَدی، و محمدبن أبیبکر و غیرهم ولیکن در عصر خلافتش مبتلا شد به جنگها و حربهای داخلی و همین که به جوار پروردگارش شتافت، معاویه در نابودی و محو آثار او، و کشتن رجال او، و از میان برافکندن تمام آنچه که به وسیله و سببی با او ربط پیدا میکند، دستآلود.
امَّا عصر امام حسنین و امام سجاد، پس آن عصر معاویه و پسرش یزید، و زیاد و پسرش عبیدالله، و عبدالملک و شیطان او: حَجّاج، عهد سربریدنها و گردن زدنهای شیعه بود. عهد به شهادت رسانیدن ائمّۀ شیعه بود، عهد مسموم ساختن امام حسن، عهد قربانگاه مرْج عَذْراء، و عهد تأسُّفخیز کربلا، و واقعۀ حَرَّه و غیرها از مشابه آنها بود.
امّا امام باقر، پس او گرچه اولین موسس مدرسۀ فرزندش امام صادق است، چون اصحاب و شاگردانی داشت از اکابر تابعین و اعیان فقهاء و محدِّثین که در مسجد جدّش رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلّم دورش حلقهوار مینشستند، و استماع علوم و روایات مینمودند ولیکن الله سبحانه پیش از آنکه این مدرسه به نهایت خود در رشد وبهرهبرداری کامل برسد او را بهسوی خود برد، و در حالی که 57 سال داشت، در عهد خلافت هِشام بن عَبدالملک وی را قبض روح نمود، و به جایش خلیفهاشو پسرش امام صادق نشست. و در مدرسۀ او حُظوظ و توفیقات مختلفی از جهات متفاوت و علل مختلفی یکی پس از دیگری روی آور شد تا حدّی که تعداد شاگردانش بر تعداد شاگردان زمان پدرش فزونی گرفت و شمارۀ کسانی که به سوی او وفود میکردند و به هدایت و ارشاد او علوم را میآموختند به هزارها عدد میرسید.
و پس از امام صادق نیز ظروف و مقتضیات به همان قساوت و سختی خود برگشت، و حوادث تلخ و ناگوار بر أئمّه و شیعیانشان با شدَّت روی آورد، امَّا مذهب شیعه در هر قطری از أقطار انتشار پیدا کرده بود، و معالم آن شناخته شده بود، و اساسهای آن ترکیز یافته بود، و در اذهان حفظ یافته، و در کتب تدوین پیدا کرده بود که در اثر آن، مردم از زمان امام صادق علیه السلام تا امروز و تا پایان ایام جهان بدان عمل میکنند.
از این گذشته، مذهب اهل البیت تبلور پیدا کرده، و صورت واقعیاش را به طور جَلی و آشکارا اتّخاذ نموده بود، شیعه فقه مستقلّ خود را باز یافته بود، و علماء و راویان و محدّثانشان معروف شدند و آراء خاصّۀ آنها در باب توحید و عدل و عصمت انبیاء و شفاعتشان و مسألۀ جبر و اختیار مبرهن و مدوَّن شده بود، و مذهب تشیّع از سایر مذاهب تمیّز تامّ و تمام حاصل کرده بود. همچنانکه مذهب معتزله از مذهب أشاعره تمیّز یافته بود.
امّا بقیّۀ اقوال أئمّۀ اطهار: از عصر حضرت امام کاظم تا پایان غیبت صغری یا تأکید اقوال امام صادق میباشد، و یا متمّم بعضی از اصول مذهب یا فروع آن. و امَّا رجال شیعه در عصر امام صادق علیه السلام و بعد از آن، هَمِّشان و اهتمامشان حفظ تعالیم امام صادق بوده است، و تدوین آنها و دفاع از شبهات متوجّه بر آنها.
امروز نه فقط فقه و تفسیر و علوم شیعۀ اثناعشریّه از حضرت امام جعفر صادق
علیه السلام إشراب میگردد، بلکه فقه و تفسیر و علوم شیعۀ سَبعیَّه یعنی هفت امامیّه: إسمعیلیه با وجود وفور و کثرتشان از آن حضرت إشراب میگردد.
کتاب «دَعائم الإسلام» تألیف «قاضی نعمان تَمِیمی مَغْربی» نمونهای از آن فقه بر اساس روایات امام صادق علیه السلام است.
بنابر این مذهب جعفری مذهبی است مشترک میان طائفۀ حقّۀ محقّۀ شیعۀ اثناعشریّه و طائفۀ شیعۀ سبعیّۀ اسمعیلیّه که مدار مذهبشان را بر عدد هفت بنیان نهاده، و اسمعیل فرزند امام صادق را که در زمان حیات آن حضرت بدرود حیات گفت امام هفتم خود میدانند.
لهذا برای جدائی و تمایز میان این دو طائفه، علمای اعلام لفظ اثناعشریّه را به دنبال لفظ جعفریّه اضافه کردهاند و گفتهاند: شیعۀ جعفریّۀ اثناعشریّه.