آنچه میدانم از آن یار بگویم یا نه و آنچه بنهفته ز اغیار بگویم یا نه
دارم اسرار بسی در دل و در جان مخفی اندکی ز آنهمه بسیار بگویم یا نه
سخنی را که در آن بار بگفتم با تو هست اجازت که در این بار بگویم یا نه
معنی حُسن گل و صورت عشق بلبل همه در گوش دل خار بگویم یا نه
وصف آنکس که در این کوچه و این بازار است در سر کوچه و بازار بگویم یا نه
من چه گویم دربارۀ کسیکه عمرم و حیاتم و نفسم با اوست. من اگر خداشناس باشم یا پیغمبر شناس، و یا امام شناس، همۀ اینها به برکت رحمت و لطف اوست.
یعنی از وقتیکه خداوند او را بما عنایت کرد، همه چیز را مرحمت کرد. او همه چیز بود؛ بلند بود و کوتاه بود، در عین بلندی کوتاه؛ و در عین اوج و صعود، در حضیض و نزول.
با ما طلبههای عَجول و گستاخ، نرم و ملایم؛ مانند پدر بلند قامتی که خم میشود و دست کودک را میگیرد و پا بپای او راه میرود، استاد با ما چنین میکرد؛ او با ما مماشات مینمود. و با هر کدام از ما طبق ذوق و سلیقه و اختلاف شدّت و حِدّت و تندی و کندی او راه میرفت؛ و تربیت مینمود.
و با آنکه اسرار الهیّه در دل تابناک او موج میزد سیمائی بشّاش و گشاده و وارفته، و زبانی خموش، و صدائی آرام داشت. و پیوسته بحال تفکّر بود، و گاهگاهی لبخند لطیف بر لبها داشت.
بحسن خلق و وفا کس به یار ما نرسد تـو را در ایـن سـخـن انـکار کار ما نرسد
اگر چه حسن فروشان به جلوه آمدهاند کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد
بحقّ صحبت دیرین که هیچ محرم راز بــه یــار یکجـهــت حـقـگــــزار ما نرسد
هزار نقش برآید ز کِلک صُنع و یکی بـدلـپـذیـــری نـقــش نـــگـــار ما نرسد
هزار نقد به بازار کائنات آرند یـکـی به سـکّۀ صـاحب عیـار ما نرسد
دریغ قافلۀ عمر کانچنان رفتند کـه گـردشـان به هــوای دیـار ما نرسد
آری، ای استاد عزیز! بعد از تو باید همان جملهای را گفت که حضرت سجّاد علیه السّلام بر سر قبر
پدر گفت: أَمَّا الدُّنْیَا فَبَعْدَکَ مُظْلِمَةٌ؛ وَ أَمَّا الاخِرَةُ فَبنُورِ وَجْهِکَ مُشْرِقَةٌ.
سلام دوست عزیز
خدا خیرتان دهد .
اگر مطالب عملی سیر و سلوک را بگذارید پر فایده تر می شود .
با سپاس یا حق