علاّمه مجلسی (ره) از کتاب «خرائج و جرائح» راوندی (ره) روایت میکند از حضرت امام أبوجعفرٍ الباقر علیه السّلام از پدرش علیه السّلام که فرمود:
مَرَّ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ بِکَرْبَلآءَ فَقَالَ: لَمَّا مَرَّ بِهِ أَصْحَابُهُ وَ قَدِ اغْرَوْرَقَتْ عَیْنَاهُ یَبْکِی وَ یَقُولُ:
هَذَا مُنَاخُ رِکَابِهِمْ، وَ هَذَا مُلْقَی رِحَالِهِمْ، هَبهُنَا مُرَاقُ دِمَآئِهِمْ ؛ طُوبَی لَکِ مِنْ تُرْبَةٍ عَلَیْهَا تُرَاقُ دِمَآءُ الاحِبَّةِ!
وَ قَالَ الْبَاقِرُ عَلَیْهِ السَّلَامُ: خَرَجَ عَلِیٌّ یَسِیرُ بِالنَّاسِ ، حَتَّی إذَا کَانَ بِکَرْبَلآءَ عَلَی مِیلَیْنِ أَوْ مِیلٍ، تَقَدَّمَ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ حَتَّی طَافَ بِمَکَانٍ یُقَالُ لَهُ: الْمِقْدَفَانِ. فَقَالَ: قُتِلَ فِیهَا مائَتَا نَبِیٍّ وَ مائَتَا سِبْطٍ کُلُّهُمْ شُهَدَآءُ.
وَ مَنَاخُ رِکَابٍ وَ مَصَارِعُ عُشَّاقٍ شُهَدَآءَ. لَا یَسْبِقُهُمْ مَنْ کَانَ قَبْلَهُمْ؛ وَ لَا یَلْحَقُهُمْ مَنْ بَعْدَهُمْ
ضرت أمیرالمومنین علیّ بن أبیطالب علیه السّلام در وقت حرکت سوی صفّین، مرورشان به کربلا افتاد، و در حالیکه اصحابش بر وی مرور مینمودند و دو چشمانش از اشک سرشار گردیده بود و میگریست، میگفت:
اینست محلّ خوابیدن مرکبهای سواری ایشان، و اینست محلّ فرود آمدن و بار انداختن خود ایشان، اینجا محلّ ریخته شدن خونهای آنهاست؛ خوشا بر حال تو ای خاک که بر روی تو خونهای محبوبان بارگاه الهی ریخته میشود!
و حضرت امام باقر علیه السّلام فرمودند: أمیرالمومنین علیّ بن أبیطالب از کوفه بیرون شد، و مردم را برای نبرد معاویه در صفّین کوچ میداد ، تا رسید به جائی که تا کربلا دو میل یا یک میل بیشتر فاصله نداشت. در آنجا در برابر لشکر به پیش آمد تا گرداگرد مکانی دور زد که به آن «مِقدَفان» میگفتند. فرمود: در این جا دویست پیغمبر و دویست سبط پیغمبر کشته شده است که همگی آنها شهیدانند.
و محلّ خوابیدن مرکبها، و به زمین افتادن عشّاقی است که پیشینیان بر ایشان نتوانستند در عشق بر آنان سبقت گیرند؛ و پسینیان از ایشان نتوانستند در عشق خودشان را به آنان برسانند.»
راه ، راه پیامبران و برگزیدگان جهانیان است. بسیار خطیر و دقیق است . عشقبازی با خود مقام حضرت حیّ ذوالجلال و الواحد القهّار است. چقدر عظیم و خطیر و در عین حال چقدر دارای شور و شوق عشق و تَیَمان است که نتیجه و خلاصه اعمال کائنات و افضل از عبادت ثقَلیْن میباشد.
فقط نیروی عظیم عشق است که موانع را از سر راه بر میدارد، و سنگرها را در هم میکوبد، و از عقبات و کریوههای تنگ و تاریک عبور میدهد، و از دریاهای حسرت، و صحراهای حیرت، و فضاهای بیپایان بُهت و سرگشتگی عبور میدهد؛ و گرنه جمیع قوای ما سوی الله را گرد آوریم نمیتواند ذرّهای انسان را جلو ببرد. عشق اوست که حلاّل مشکلات است و کلید رمز موفّقیّت و بس.
ای رُخت چون خلد و لعلت سلسبیل |
سلسبیلت کرده جان و دل سبیل |
سبز پوشان خطت بر گرد لب |
همچو مورانند گرد سلسبیل |
ناوک چشم تو در هر گوشهای |
همچو من افتاده دارد صد قتیل |
یا رب این آتش که بر جان من است |
سرد کن زانسان که کردی بر خلیل |
من نمییابم مجال ای دوستان |
گرچه دارد او جمالی بس جمیل |
پای ما لنگ است و منزل بس دراز |
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل |
شاه عالم را بقا و عزّ و ناز |
باد و هر چیزی که باشد زین قبیل |
حافظ از سرپنجه عشق نگار | |
همچو مور افتاده شد در پای پیل |