حضرت علاّمه در اینجا عالیترین مطلب فلسفی و عرفانی و قرآنی را که وجود سلسله علّتهای طولیّه فیما بین ذات قدّوس حضرت احدیّت که واحد و أحد است ذاتاً و صفةً، و بین موجودات و حادثات کثیره و مختلفه این عالم بیان فرمودهاند. و اشکالی را حلّ نمودهاند که بدون آن طریق از حلّ، ابداً مسألۀ کیفیّت انتشاء کثرت از وحدت، و حادث از قدیم، و مادّی از مجرّد، و طبیعی از نورِ محض، حلّ نخواهد شد.
این کتب علم و فلسفه، از قدیم و جدید همه در دسترس است؛ همه این کتب در راه کیفیّت حدوث حادث از مجرّد و استناد به علّت بسیط فروماندهاند، مگر آنانکه همین راه و مشی حضرت علاّمه را پیمودهاند.
مادّیّون که نتوانستهاند جمع در میان دو علّت مادّی و معنوی بنمایند، یکسره خود را راحت کرده و تن از زیر بار پذیرش خداوند قادر قاهر علیم حکیم مختار ذوالإراده رها کرده، و انکار وجود خالق علیم را نمودهاند.
الهیّون به مکتبهای مختلف منقسم شده، برخی انکار علل معنوی را نموده و عامل را فقط همین علل مادّی دانستهاند، و برخی علل مادّی را انکار کرده و فقط علل معنوی را مؤثّر در جهان پنداشتهاند.
و آنهائی که هم به علل طبیعیّه و هم به علل معنویّه معتقد شدهاند، در کیفیّت ارتباط و تأثیر آن دو با هم، فروماندهاند و مطالب متشتّت و متفرّق آورده، و نهج قویم و راه متینی را که عاری از تناقض در گفتار و یا تهافت دراستدلال باشد، ارائه نکردهاند.
امّا قائل شدن به علّتهای مادّیّه که ضرورت و مشاهده ایجاب میکند، و تبعیّت آنها از علّتهای معنویّه که نیز ضرورت برهان و ضرورت کشف بالعیان ثابت میدارد، تا برسد بحضرت واحد حیّ قیّوم که خود مبدأ و منشأ و مُعید و مَعاد همه است، همچون آب صافی زلال خنک و گوارائی است که در فصل تموز بر جگر سوختگان وادیِ طلب و پویندگان بادیه معرفت میریزد، و تمام اشکالها را حلّ مینماید؛ و باور نکردنیها را بالبداهه مبرهن میکند.
از طرفی این سلسله علّیّت را با این قوام واستحکام میپذیرد و صِحّه مینهد، و از طرفی وحدت حضرت علّة العلل را بتمام معنی الکلمه چه وحدت در ذات و چه در صفات و چه در افعال، مستدلّ و پا بر جا میدارد.
قائل شدن به سلسله علّتهای طولیّه، هم ضامن فلسفی و هم عرفانی و هم قرآنی دارد؛ و گرهگشای مشکلات عویصه و غموضات عسیره در باب کلام و حکمت است. و برای شخص باحث کنجکاو از وصول به حقائق، هیچ مفرّی و گریزی نیست مگر آنکه آن را بپذیرد و از جان و دل قبول کند.
اگر تأثیر دارو و تأثیر میکرب را از علل طبیعیّه جدا کنیم، راه غلط پیمودهایم، و اگر تأثیر خدا را در آن دو انکار نمائیم باز راه غلط را پیمودهایم؛ امّا اگر گفتیم تاثیر دارو و میکرب از خداست، این منطق استوار است؛ خواه بین میکرب و دارو تا خداوند واسطهای را همچون فرشتگان رحمت و یا جنّیان نِقمت، واسطه بدانیم و یا ندانیم. عمده، اعتراف به طولیّت علل است؛ وقتی آن را پذیرفتیم، مسأله ملائکه و شیاطین نیز خود به ثبوت میرسد و قابل پذیرش میگردد.
ما در اینجا قطعهای از نامهای را که آیة الحقّ عارف کامل: آیة الله آقای حاج میرزا جواد آقا قدّس الله سرّه الشریف، به مرحوم آیة الله حاج شیخ محمّد حسین
إصفهانی در جواب نامهای که نوشتهاند، و تقاضای مقدّمۀ موصله نموده بودند؛ نوشتهاند، میآوریم؛ تا حقیقت أمر و شدّت اهتمام شیخ، به سیرو سلوک و طیّ راه معرفت، در لقای حضرت أحدیّت عملاً روشن شود.
این قطعۀ از نسخه، از نسخۀ استنساخی بعضی از دوستان در نجف اشرف استنساخ شده است:
«بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ فدایت شوم... در باب إعراض از جِدّ و جَهد رسمیّات، و عدم وصول به واقعیّات که مرقوم شده؛ و از این مفلس استعلام مقدّمۀ موصله فرمودهاید!
بیرسمیّت، بنده حقیقت آنچه را که برای سیر این عوالم یاد گرفته؛ و بعضی نتائجش را مفصّلاً خدمت شریف در ابتداء خود صحبت کردهام؛ و از کثرت شوق اینکه با رفقاء در همۀ عوالم همرنگ بشوم؛ اُسّ و مُخّ آنچه از لوازم این سیر میدانستم، بیمضایقه عرضه داشتهام.
حالا هم إجمال آن را به طریقهای که یاد گرفتهام، مجدّداً اظهار میدارم:
طریق مطلوب را برای این راه، معرفت نفس گفتند. چون نفس انسانی تا از عالم مثال خود نگذشته، به عالم عقلی نخواهد رسید. و تا به عالم عقلی نرسیده ،جقیقت معرفت حاصل نبوده؛ و به مطلوب نخواهد رسید.