وجوب‌ تشکیل‌ حکومت‌ اسلامی‌

وجوب‌ تشکیل‌ حکومت‌ اسلامی‌

از اینکه‌ در روایات‌ عدیده‌ داریم‌ که‌ : اسلام‌ بر پنج‌ پایه‌ است‌ : نماز و روزه‌ و زکات‌ و حج‌ و ولایت‌ ، و مَانُودِیَ بِشَی‌ءٍ مِثلَ مَا نُودِیَ بِالوِلَایَةِ ، هیچ‌ چیز اهمیتش‌ مثل‌ اهمیّت‌ ولایت‌ نیست‌ بر ما روشن‌ شد که‌ : بر طبق‌ آیات‌ قرآنی‌ و روایات‌ أمری‌ که‌ از همه‌ واجب‌تر است‌ همین‌ تشکیل‌ حکومت‌ اسلامی‌ است‌ .

ما مسلمانیم‌ ، نماز می‌خوانیم‌ ، روزه‌ می‌گیریم‌ ، زکات‌ می‌دهیم‌ ، خمس‌ می‌دهیم‌ ، حج‌ می‌رویم‌ ؛ ولی‌ همه‌اش‌ بی‌رمق‌ و بی‌مایه‌ و بی‌رنگ‌ ، زیرا که‌ بالای‌ سر ما پرچم‌ کفر است‌ .

توجه‌ کنید ، چه‌ عرض‌ می‌کنم‌ ، اگر شما برای‌ مثال‌ یک‌ منزلی‌ داشته‌ باشید خیلی‌ خیلی‌ کوچک‌ و محقّر ، و به‌ جای‌ پرده‌ هم‌ لنگ‌ آویزان‌ کرده‌ باشید ، آشپزخانه‌ هم‌ در نداشته‌ باشد ، امّا مال‌ خودتان‌ باشد ، اختیارش‌ بدست‌ شما باشد ، نگرانی‌ نداشته‌ باشید که‌ نگاه‌ خیانتی‌ در این‌ منزل‌ به‌ خودتان‌ ، به‌ زنتان‌ ، به‌ بچّه‌تان‌ بشود آیا این‌ بهتر است‌ یا اینکه‌ یک‌ باغی‌ داشته‌ باشید مثلاً ده‌ هکتار و چه‌ و چه‌ و چه‌ با درختهای‌ زیاد ، ولیکن‌ اختیار آن‌ در دستتان‌ نباشد ، نگاه‌ اجنبی‌ در آن‌ باغ‌ باشد ؛ صاحب‌ اختیار آن‌ با شما نباشید ، کدام‌ برای‌ شما بهتر است‌ ؟ طبعاً آن‌ منزل‌ کوچک‌ .

ما در زمان‌ طاغوت‌ هر چه‌ داشتیم‌ بر آن‌ اساس‌ داشتیم‌ ، پرچم‌ کفر بالای‌ سر ما بود .

من‌ وقتی‌ که‌ در نجف‌ بودم‌ می‌خواستم‌ اقامه‌ بگیرم‌ رفتیم‌ نزد قنسول‌ نجف‌ ، گفت‌ : باید تقاضا بنویسی‌ ، من‌ نوشتم‌ .

بسم‌ الله‌ الرّحمن‌ الرّحیم‌ ... و فلان‌ و فلان‌ و فلان‌ و ... تقاضا را دادم‌ ، گفت‌، بسم‌ الله‌ نباید باشد ، گفتم‌ ، چرا ؟ گفت‌ چرا ندارد ، برای‌ اینکه‌ رسم‌ نیست‌ و کاغذها هیچکدام‌ بسم‌ الله‌ ندارد ، یکساعت‌ با او بحث‌ کردیم‌ که‌ ، آخر شما مقررّاتی‌ که‌ ندارید ، دستوری‌ که‌ ندارید ، نظام‌ نامه‌ای‌ که‌ ندارید ، که‌ بسم‌ الله‌ نباید باشد ، حالا از اینکه‌ مُد نیست‌ رسم‌ نیست‌ کسی‌ بسم‌ الله‌ بنویسد ، نوشتنش‌ که‌ عیب‌ نمی‌شود ، بالاخره‌ ... تازه‌ او آدم‌ متدیّنی‌ بود ، نماز خوان‌ بود ، ولی‌ اینطوری‌ بود ، برای‌ یک‌ بسم‌ الله‌ نوشتن‌ عادی‌ بالای‌ سر یک‌ نامه‌ یکساعت‌ بحث‌ شد تا بالاخره‌ قبول‌ کرد و نامۀ ما را با بسم‌ الله‌ گرفت‌ .

اینها برای‌ چیست‌ ؟ برای‌ آن‌ پرچمی‌ است‌ که‌ بالا سر ماست‌ ، چون‌ پرچم‌ اسلام‌ نیست‌ ، ما اگر در مملکت‌ کفر زندگی‌ کنیم‌ ، حالا می‌خواهد ایران‌ باشد ، می‌خواهد عراق‌ باشد ، می‌خواهد مصر باشد ، هر کجا باشد ، آن‌ پرچم‌ کفری‌ است‌ که‌ حاکم‌ است‌ . یعنی‌ پرچم‌ خارجی‌ها و اینها همه‌ نوکر و دست‌ نشاندۀ آنها هستند . آنها می‌آیند یک‌ نفر را تطمیع‌ می‌کنند ، پول‌ می‌دهند ، وعده‌ می‌دهند ، چنین‌ و چنان‌ ، او هم‌ کودتا می‌کند . یک‌ کودتای‌ معنوی‌ و مادی‌ ، ظاهری‌ و باطنی‌ ، و همۀ مردم‌ را می‌برد به‌ آنجائی‌ که‌ دستور دارد ببرد . امّا زیر پرچم‌ کیست‌ ؟ حالا هر چه‌ بر پرچم‌ بنویسند ، لا إلَه‌ إلاّ الله‌ ، محمّد رسول‌ الله‌ ، امّا این‌ پرچم‌ انگلیس‌ کافر است‌ ، پرچم‌ اسلام‌ نیست‌ .

پرچم‌ اسلام‌ آنجائی‌ است‌ که‌ وقتی‌ انسان‌ بسم‌ الله‌ بنویسد اگر آنرا بر نمی‌دارد ببوسد و روی‌ چشمش‌ بگذارد ، لااقل‌ آنرا ردّ نکند ، این‌ بسم‌ الله‌ است‌؛ بسم‌ الله‌ که‌ حرف‌ بدی‌ نیست‌ و ما دیدیم‌ که‌ قضیّه‌ منحصر به‌ این‌ مسائل‌ نیست‌ . از بچّه‌ها و زنها و طرز خانه‌ و طرز لباس‌ زنها و لباس‌ بچّه‌ا و تعلیم‌ مدارس‌ و روزنامه‌ها و رادیو و خلاصه‌ تمام‌ شئون‌ زندگی‌ ، همه‌اش‌ از این‌ قرار است‌ .

ما زبان‌ نمی‌توانستیم‌ باز کنیم‌ ، به‌ کسی‌ بگوئیم‌ : این‌ کار را بکن‌ ، نمی‌توانستیم‌ بگوئیم‌ : این‌ کار را نکن‌ . نمی‌توانستیم‌ به‌ یکی‌ از محارم‌ خودمان‌ بگوئیم‌ : آقاجان‌ ، این‌ جورابی‌ که‌ می‌پوشی‌ و با آن‌ بیرون‌ می‌روی‌ ، این‌ جوراب‌ نازک‌ است‌ . پا نماست‌ . چون‌ می‌گفت‌ : اگر من‌ از همین‌ جورابهای‌ معمولی‌ پا کنم‌ ، به‌ من‌ می‌گویند : اُمُّل‌ . جاری‌ من‌ هم‌ همینطور است‌ . آن‌ جاری‌ من‌ هم‌ همینطور است‌ . همه‌ همینطور و از همین‌ جورابها می‌پوشند ، و دیگر این‌ حرفها گذشته‌ است‌ .

یا مگر به‌ کسی‌ می‌توانستیم‌ بگوئیم‌ : آقا مدرسه‌ نرو . یا فلان‌ مدرسه‌ برو ، و آنها می‌رفتند به‌ آن‌ مدارس‌ . دیگر همه‌ چیز خود را از دست‌ می‌دادند و اینها که‌ می‌روند ، می‌روند دیگر . سخن‌ ، سخن‌ از خود مدرسه‌ نیست‌ . سخن‌ از آن‌ محیط‌ است‌ ، سخن‌ از آن‌ فرهنگ‌ و تعلیمات‌ است‌ . آن‌ جهت‌ نگران‌ کننده‌ است‌ که‌ انسان‌ را خسته‌ می‌کند . و گرنه‌ خود مدرسه‌ رفتن‌ عیبی‌ ندارد .

خلاصه‌ با آن‌ ترتیب‌ که‌ طاغوت‌ پیش‌ می‌رفت‌ ما دیدیم‌ هیچ‌ چاره‌ای‌ نیست‌ مگر اینکه‌ انسان‌ شروع‌ کند به‌ مبارزه‌ با حکومت‌ جور تا حکومت‌ عدل‌ را تشکیل‌ دهد ؛ چون‌ تشکیل‌ حکومت‌ اسلامی‌ از اوجب‌ واجبات‌ و از أهمّ فرائض‌ است‌ . برای‌ مثال‌ ، اگر نماز شما روی‌ جهتی‌ ترک‌ شد ، آن‌ مقداری‌ که‌ چوب‌ می‌خورید کمتر است‌ از اینکه‌ در صدد و اهتمام‌ تشکیل‌ حکومت‌ اسلامی‌ نباشید ، او مقدّم‌ است‌ ، نماز ظهر وقتی‌ قبول‌ است‌ که‌ انسان‌ در سایۀ حکومت‌ اسلام‌ باشد، روزه‌ وقتی‌ قبول‌ است‌ که‌ انسان‌ در سایۀ اسلام‌ باشد ، حجّ وقتی‌ مقبول‌ است‌ که‌ انسان‌ در سایۀ اسلام‌ باشد ، و همه‌ چیزها ؛ وقتی‌ انسان‌ در زیر پرچم‌ پیغمبر صلّی‌الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ است‌ همۀ اعمال‌ او قبول‌ است‌ ، وقتی‌ انسان‌ پیغمبر صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ را رها کرد و رفت‌ زیر پرچم‌ معاویه‌ و أبوسفیان‌ ، حالا هر چه‌ نماز بخواند ، هر چه‌ روزه‌ بگیرد ، خیلی‌ روشن‌ است‌ که‌ آن‌ نماز ، نماز نیست‌ . آن‌ نمازی‌ که‌ أبوسفیان‌ و معاویه‌ بپسندد و إمضا کند، نماز نیست‌ چون‌ او اصلاً وضعش‌ و مکتبش‌ ضدّ نماز است‌ ، او عامل‌ نماز برأنداز است‌ ، نه‌ ایجاد کنندۀ نماز .

   
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد