در عرف‌ شیعه‌ به‌ غیرمعصوم‌، امام‌ نمی‌گویند

در عرف‌ شیعه‌ به‌ غیرمعصوم‌، امام‌ نمی‌گویند

باری‌ لفظ‌ امام‌ و امامیّه‌ در عرف‌ شیعه‌ خصوص‌ معنی‌ معهود و معروف‌ است‌، نه‌ مطلق‌ معنی‌ پیشوا و رئیس‌ و گرنه‌ إطلاق‌ امامیّه‌ بر شیعۀ دوازده‌ امامی‌ معنی‌ نداشت‌. هر گروهی‌ که‌ از مقتدای‌ خویشتن‌ پیروی‌ می‌کند لازم‌ و حتم‌ است‌ که‌ به‌ آنها امامیّه‌ گویند مانند حَنْبَلی‌ها و حَنَفی‌ها و وهَّابیها. زیرا آنها نیز دارای‌ امام‌ و پیشوا هستند. و چون‌ مقتدایشان‌ أبوحنیفه‌، یا احمد بن‌ حَنْبل‌، یَا محمّد بن‌ عبدالوهاب‌ می‌باشد باید به‌ ایشان‌ هم‌ امامیّه‌ گویند وإطلاق‌ این‌ لفظ‌ بر آنان‌ درست‌ بوده‌ باشد، در حالی‌ که‌ چنین‌ نیست‌.

اطلاق‌ امامیّه‌ به‌ خصوص‌ قائلین‌ به‌ ولایت‌ و امارت‌ دوازده‌ نفر امام‌ معصوم‌ می‌باشد، حتّی‌ در میان‌ مورّخین‌ خارجی‌ مذهب‌ مانند احمد أمین‌ مصری‌، و شهرستانی‌، و فَرید وَجْدی‌ و ابن‌خلْدون‌و من‌ شابَهَهُم‌ امامیه‌ اصطلاح‌ خاصّ برای‌ خصوص‌ این‌ جماعت‌ است‌. و در کتب‌ خود هر یک‌ فصلی‌ را دربارۀ طائفۀ امامیّه‌ ذکر کرده‌اند، و به‌ دنبال‌ آن‌ از مزایا و آثار و اخبار و خصوصیّات‌ مذهب‌ شیعۀ امامیّۀ‌ اثناعشریّه‌ و یا اسمعیلیّه‌ شرح‌ و تفصیل‌ داده‌اند.


القاب‌ مختلفۀ مجتهدین‌ شیعه‌ در طول‌ تاریخ‌

و لهذا طبق‌ عقیدۀ شیعۀ اثناعشریّه‌ که‌ معتقد به‌ حیات‌ و امامت‌ حضرت‌ حجّت‌ است‌، نمی‌توان‌ به‌ غیر او امام‌ گفت‌. مانند لفظ‌ شاهنشاه‌ مثلاً در نظام‌ طاغوتی‌ اختصاص‌ به‌ شخص‌ اوَّل‌ و رئیس‌ شاهان‌ دارد و نمی‌توان‌ آن‌ را در غیر وی‌ استعمال‌ نمود.

در عرف‌ شیعه‌ به‌ مجتهدین‌ عظام‌ که‌ دارای‌ مقام‌ فقاهت‌ و عدالت‌ و مقام‌ جامع‌ الشَّرائطی‌ هستند القابی‌ را مثل‌ نائب‌ الإمام‌ و امثاله‌ إطلاق‌ می‌کنند. در مجلّۀ حوزه‌ چنین‌ آورده‌ است‌:

به‌ مرحوم‌ کُلینی‌ «ثقةُ الإسلام‌» می‌گفته‌اند، به‌ این‌ خاطر که‌ وی‌ در حفظ‌ و نگهداری‌ آثار اهل‌ بیت‌ و احادیث‌ متبحّر بوده‌ است‌.

به‌ میرزا حسین‌ نوری‌، شیخ‌ عبّاس‌ قمّی‌، «محدِّث‌» و به‌ مرحوم‌ صدوق‌ «رئیس‌ المُحَدّثین‌» می‌گفته‌اند. به‌ مرحوم‌ سیّدمحمّد مهدی‌ طباطبائی‌ به‌ خاطر گستردگی‌ علم‌ و دانش‌، لقب‌ «بَحْرُالعلوم‌» داده‌ بودند. مرحوم‌ حسن‌ بن‌ یوسف‌ حِلِّی‌ از جهت‌ جامعیّت‌ در کمالات‌ مختلف‌ و دانش‌ فقهی‌ و کلامی‌ بسیار به‌ «علَّامه‌» اشتهار داشته‌ است‌.

مرحوم‌ طَبْرِسی‌ صاحب‌ «مجمع‌ البیان‌» به‌ «أمِینُ الإسلام‌»، مرحوم‌ اردبیلی‌ به‌ «مُقَدَّس‌»، مرحوم‌ شَفْتی‌ به‌ «حُجَّةُ الإسلام‌»، شیخ‌ طوسی‌ به‌ «شَیْخُ الطَّائفة‌»، صاحب‌ «کفایه‌» به‌ «آخوند» و أبوالقاسم‌ نجم‌الدین‌ جعفر بن‌ محمّد صاحب‌ «شرایع‌» به‌ لحاظ‌ تحقیقات‌ عمیق‌ و تیزبینی‌ در مسائل‌ فقهی‌ به‌ «مُحَقِّق‌» شهرت‌ یافته‌اند.

مرحوم‌ میرزای‌ شیرازی‌ نیز به‌ خاطر دانش‌، بینش‌، تقوی‌، تلاشهای‌ سیاسی‌ و... القاب‌ و اوصافی‌ را عالمان‌ و فرزانگان‌ آشنای‌ به‌ مراتب‌ علمی‌ و تقوایی‌ ایشان

ضمیمۀ نام‌ شریف‌ آن‌ بزرگوار کرده‌اند که‌ هر یک‌ حکایتگر بُعدی‌ از أبعاد شخصیّت‌ آن‌ مرحوم‌ است‌.

 

1- حُجَّة‌ الإسلام‌: قبل‌ از میرزا، مرحوم‌ سیّد محمّد باقر شفتی‌ بیدآبادی‌، از مراجع‌ بزرگ‌ اصفهان‌، مرحوم‌ ملاّ أسدالله‌ بروجردی‌ متوفّای‌ 1270 ه. ق‌، ملاّ محمّد نراقی‌، مولی‌ محمّد تقی‌ مَمَقانی‌ و... ملقّب‌ به‌ این‌ لقب‌ بوده‌اند. 

ملاحظه‌ می‌شود که‌ هیچ‌ یک‌ از ایشان‌ ملقّب‌ به‌ «امام‌» نبوده‌اند حتّی‌ شیخ‌ مفید که‌ در ریاست‌ علمی‌ و کلامی‌ و پیشوائی‌ او در نزد شیعه‌ و عامّه‌ جای‌ خلاف‌ نیست‌، و حتّی‌ سیّد مرتضی‌ و سیّد رَضیّ با آن‌ ریاست‌ ظاهریّۀ دنیاویّه‌ و احترام‌ و مکانت‌ نزد خلفا و سعۀ اطّلاعات‌ علمی‌ و تقوای‌ بی‌نظیر و شرح‌ صدر و آقامنشی‌ مختصّ به‌ خود.

در اینجا برای‌ تایید و تاکید مطلب‌، بیان‌ داستان‌ ذیل‌ چقدر مناسب‌ می‌باشد: نامۀ زیر متن‌ نامه‌ای‌ است‌ که‌ حضرت‌ صدیق‌ ارجمند مرحوم‌ حجّة‌ الاسلام‌ و المسلمین‌ مرد صاحب‌ علم‌ و تقوی‌ و شخصیّت‌ رحمة‌ الله‌ علیه‌: حاج‌ میرزا حسن‌ نوری‌ همدانی‌ به‌ حقیر مرقوم‌ داشته‌اند.

این‌ نامه‌ به‌ تقاضای‌ حقیر از قم‌ به‌ مشهد مقدّس‌ نوشته‌ شده‌ است‌ و در مورّخۀ27 شهر ذوالقعدة‌ یک‌ هزار و چهارصد و ده‌، هجریّۀ قمریّه‌ واصل‌ گردیده‌ است‌.مضمون‌ و محتوای‌ این‌ نامه‌ را حضرت‌ مرحوم‌ نوری‌ پس‌ از مراجعتشان‌ از لندن‌ که‌ به‌ عنوان‌ نمایندگی‌ و تبلیغ‌ از ساحت‌ حضرت‌ آیة‌الله‌ العظمی‌ حاج‌ سید محمدرضا گلپایگانی‌ - مدّظلّه‌ العالی‌  رفته‌ و مدّتی‌ در آنجا اشتغال‌ داشته‌اند، هنگامی‌ که‌ بنده‌ در طهران‌ بوده‌ و به‌ مشهد مقدّس‌ رضوی‌ هجرت‌ نکرده‌ بودم‌ در طهران‌ برای‌ بنده‌ شفاهاً به‌ طور تفصیل‌ بیان‌ کرده‌اند. اینک‌ برای‌ ثبت‌ و ضبط‌ محتوای‌ آن‌ تقاضا شد که‌ عین‌ مطالب‌ مشروحه‌ را مرقوم‌ دارند. و چون‌ انقلاب‌ اسلامی‌ ایران‌ در ربیع‌ المولود یکهزار و سیصد و نود و نه‌ هجریّۀ قمریّه‌ صورت‌ گرفت‌، و حقیر پس‌ از یکسال‌ و دو ماه‌ یعنی‌ در روز بیست‌ و چهارم‌ شهر جمادی‌ الاُولی‌ یکهزار و چهارصد به‌ ارض‌ اقدس‌ مشرّف‌ شدم‌ لهذا این‌ واقعۀ مشروحه‌ در نامۀ ایشان‌ که‌ در ماه‌ رمضان‌ بوده‌ است‌ تحقیقاً در شهر رمضان‌ سال‌ اول‌ انقلاب‌ یعنی‌ سنۀ 1399 هجریۀ قمریّه‌ اتّفاق‌ افتاده‌ است‌ و اینک‌ متن‌ نامه‌: 


پیام‌ برخی‌ از روشندلان‌ در لزوم‌ به‌ کار نبردن‌ لفظ‌ امام‌

بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم‌

یا بقیَّة‌ الله‌ أدْرِکنا

در ماه‌ مبارکی‌ که‌ در لندن‌ بودم‌ ظاهراً روز 16 ماه‌ رمضان‌ بود که‌ مستخدم‌ ساختمان‌ آمد گفت‌ سه‌ نفر آمده‌اند با شما کار دارند. من‌ آمدم‌ طبقۀ پائین‌ که‌ قسمت‌ پذیرائی‌ بود. دیدم‌ سه‌ نفر جوان‌ هستند. دو نفر در سنِّ حدود 22 یا 23 سالگی‌ و یک‌ نفر تقریباً 28 ساله‌.

نشستیم‌ به‌ صحبت‌. آثار صلاح‌ در آنها ظاهر بود، بعد گفتند: آمدیم‌ از شما قرآن‌ بگیریم‌ ببریم‌ بخوانیم‌. در لندن‌ که‌ قرآن‌ در کتابخانه‌ و کتابفروشیها نیست‌. من‌ سه‌ تا قرآن‌ آوردم‌ به‌ آنها دادم‌، خداحافظی‌ کردند و رفتند.

مقداری‌ که‌ رفته‌ بودند آن‌ جوان‌ بزرگتر برگشت‌ دم‌ در به‌ من‌ گفت‌: ما فردا شب‌ با حضرت‌ أبی‌عبدالله‌ علیه السلام ارتباطی‌ داریم‌، شما کاری‌ ندارید، سفارشی‌، سوالی‌؟!

گفتم‌: این‌ دیدار چگونه‌ است‌؟! چطور ممکن‌ است‌؟!

گفت‌: خودت‌ می‌دانی‌، به‌ دل‌ ما افتاد که‌ به‌ شما بگوئیم‌. خواست‌ برگردد، من‌ گفتم‌: شما اگر می‌خواهید سوال‌ کنید، راجع‌ به‌ انقلاب‌ ایران‌ سوال‌ کنید (سالهای‌ اوائل‌ انقلاب‌ بود) که‌ چه‌ خواهد شد و چگونه‌ می‌شود؟!

گفتند: ما آن‌ را هفتۀ گذشته‌ از حضرت‌ أمیرالمومنین‌ علیه السلام پرسیده‌ ایم‌، شما چیز دیگر بپرسید!

من‌ گفتم‌: راجع‌ به‌ ظهور حضرت‌ ولیّعصر - أرواحنا فداه‌ - و زمان‌ ظهور سوال‌ کنید! وانگهی‌ اگر سوال‌ از ایشان‌ است‌ من‌ یکی‌ دو مطلب‌ را در نظر می‌گیرم‌، شما جواب‌ آنها را بپرسید! رفتند، چند روز دیگر که‌ من‌ در همان‌ مجمع‌ مشغول ‌سخنرانی‌ بودم‌ دیدم‌ هر سه‌ نفر با هم‌ آمده‌ در گوشه‌ای‌ نشستند من‌ زودتر تمام‌ کردم‌ آمدم‌ نزد آنها، صحبت‌ شروع‌ شد. در ضمن‌ من‌ از سوالها پرسیدم‌.

گفتند: در مسألۀ ظهور فرمودند: همان‌ است‌ که‌ در اخبار و احادیث‌ هست‌. اختیار و علم‌ او در نزد خداوند متعال‌ است‌. و سوالهای‌ دیگر که‌ در ضمیر گرفته‌ بودم‌ تقریباً جواب‌ مساعدی‌ آورده‌ بودند.

و به‌ من‌ گفتند: به‌ شما سفارش‌ کردند که‌ به‌ آقای‌ خمینی نگوئید: «امام‌ خمینی‌» بگوئید: «نائبُ الإمام‌» یک‌ همچو چیزی‌ و یک‌ دعاء مختصری‌ هم‌ به‌ من‌ دادند که‌ بخوانم‌، و یک‌ موضوعی‌ بود گفتند: که‌ گفته‌اند به‌ شما بگوئیم‌ و او را به‌ کسی‌ نگوئید و گفتند.

من‌ گفتم‌: خوب‌، شما فرمودید: راجع‌ به‌ انقلاب‌ از حضرت‌ أمیرالمومنین‌ علیه السلام پرسیده‌اید! حضرت‌ چه‌ فرموده‌اند؟!

گفتند: ما پرسیدیم‌، حضرت‌ فرمود: ما پرچم‌ توحید یا پرچم‌ لا اله‌ الاّ الله‌ (تردید از من‌ است‌) را در ایران‌ زده‌ایم‌، منتهی‌ برای‌ مردم‌ ایران‌ امتحان‌هایی‌ پیش‌ خواهد آمد تا چه‌ کنند!

گفتم‌: ارتباط‌ شما چگونه‌ است‌؟! و چطور ارتباط‌ پیدا می‌کنید؟!

گفت‌: ما استادی‌ داریم‌ که‌ او رابطه‌ را درست‌ می‌کند، بعد وقت‌ او را به‌ ما ابلاغ‌ می‌کند. گفتم‌: چگونه‌ مثلاً؟! و او کجاست‌؟! طفره‌ رفتند بیش‌ از این‌ نگفتند یا گفتند نمی‌توانیم‌ بگوئیم‌. وقتی‌ خواستند بروند، گفتم‌: ملاقات‌ بعدی‌ چه‌ وقت‌ باشد؟!

گفتند: نمی‌دانیم‌! چون‌ ما اختیار دردست‌ خودمان‌ نیست‌. اگر به‌ ما بگویند: بروید آفریقای‌ سیاه‌ ما فوراً حرکت‌ می‌کنیم‌، همان‌ طور که‌ در اینجا (لندن‌) به‌ اختیار خود نیامده‌ایم‌. خلاصه‌ خداحافظی‌ کردند و رفتند و دیگر هم‌ تشریف‌ نیاوردند.

این‌ بود آنچه‌ از این‌ ملاقات‌ به‌ خاطرم‌ مانده‌ است‌. و السلام‌ علیکم‌ و رحمة‌ الله‌ و برکاته‌. البتّه‌ در غالب‌ سوال‌ و جوابها آنکه‌ مسنّ‌تر بود با من‌ صحبت‌ می‌کرد و آن

دو نفر دیگر کمتر حرف‌ می‌زدند.                                    

الاحقر حسن‌ نوری‌

نظرات 1 + ارسال نظر

البته من نمیگویم عالم دهر هستم و مسلماً باید بهتر شوم
ولی همین جمله ای که گفتی "انشا الله که منظورتان حضرت مهدی عج است نه آیت الله خامنه ای"
همین جمله نشان دهنده این است یا شما خیلی از مرحله پرت هستید و اصلاً در این موارد تحقیق نمیکنید یا اینکه قصد شما مسخره کردن است
ما آقای خامنه ای یا امام خمینی را در حد خاک پای حضرت میدانیم(البته امیدوارم سوء استفاده نکنید چون من خودم خاک کف پای آنها هستم)
اما شما گفتی "شناخت بنده در حد نسبتا بدی نیست واین سوالات که چقدر دعای فرج می خوانی یا سوال های مشابه آن دلیلی برای شناخت نیست"
اگر کمی ایشان را بشناسید حتماً شما باید روزی چندبار دعای فرج بخوانی و اگر کمی ایشان را بشناسید باید کمی از همان کارها که انجامش برای یک عارف به امام زمان بدیهی است را انجام بدهید(من به هنوز نتوانسته ام به این ها عمل کنم)
امروزه خیلی ها عرفان بدون ولایت را مطرح میکنند عرفان کوشه نشینانه مثل شما(منظور لینکها وبلاگ و مطالبش است)
من عرفان شمس و مولانا را قبول ندارم و آنها را انسان های کاملی نمیدانم ولی از اشعارشان و خط فکریشان سوء استفاده میشود
شما از طرفی به امام خمینی میگویید نائب الامام و از طرفی ولایت ایشان را قبول ندارید
اینجا بحث سر این نیست که ایشان بزرگتند یا فلانی یا فلانی بحث سر اینست که ایشان کاری را عمرشان انجام دادند که هیچکس نتوانست انجام دهد یا نخواست(انقلاب اسلامی و ایجاد حکومت اسلامی)
راستی نظرتان در این باره چیست(انقلاب اسلامی و ایجاد حکومت اسلامی)
در مورد گمراهی که گفتم منظور این بود که شما دارید با دین و شریعت حقیقت را برای افرادی که کمتر از شما میدانند طور دیگری نشان میدهید و این اسمش گمراه کردن است
این آقای حسینی طهرانی کجا هستند
مسجدشان کجاست تا بتوانم با ایشان بحث کنم
در ضمن وبلاگ شما بیشتر حول افکار حجتیه ای میچرخد تا اسلام ناب
باز هم میگویم شما و همفکرانتان اشتباه متوجه شده اید
من هم فقط 12 امام معصوم را میشناسم و بس
لقب امامی که ما به امام خمینی(ره) میگویم یعنی پیشوا و رهبر این را همه میدانند
اینقدر هم شبهه نیدازید
شما یا قضیه را متوجه نشده اید یا میخواهید مردم را از حقیقت دور کنید
بله والسلام علی من اتبع الهدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد