امام صادق علیه السلام پاسخگوی مسائل علوم و شبهات
در عصر امام صادق یک حرکت فکری به وجود آمد که به نهایت درجۀ نشاط و انتشارش بالغ گردید. مقالات غریبهای به ظهور پیوست، و امواج هائل أجنبیّۀ از اسلام در بین مسلمین منتشر گردید خصوصاً در میان جوانانشان در اثر اتّساع و گسترش دائرۀ اسلام و کثرت فتوحاتی که نصیب عرب شده بود، و غور و اندماج با اُمَّتهای عدیدهای که با ثقافتها و دیانتهای عرب متباین بود.
«ملحدین» القاء شبهات مینمودند، و «مُرجئه» پشت و پناه حُکَّام جور میشدند، و «اهل غُلُوّ» با الله خدای دگری را مدّعی میگردیدند، و «خوارج»، مسلمانان را تکفیر میکردند، «متصوِّفه» مردم را گمراه میکردند و خود نمائی به زهد و تقدّس مآبی مینمودند، و «مُحَدِّثین» از روی کذب بر رسول خدا اتّهام بسته جعل احادیث مینمودند، و «مومنین» ایمان تامّ و کامل طلب میکردند. .
در این حَیْص و بَیصْ و گیر و دار شگفت انگیز، وظیفۀ قائدین و پیشوایان دین آن
است که در برابر این تَیَّار و موج سهمگین، قیام و دفاع کنند و صحّت عقیده را به ثبوت برسانند، و پندارهای مُبْطلین را تباه سازند و أقوال و آرائشان را خراب و معیوب نمایند.
مدرسه حضرت امام صادق علیه السلام اولین مدرسهای بود که متوجّه این خطر گردید، و این مهمّ را مُشْعِر شد، و سابقترین مکتبی بود که برای دفاع و برخورد با آن نهضت کرد، و برخود فرض و واجب نمود تا از حقّ و اهل حقّ غبار کدورت را بزداید، و لوای شریعت اسلام را در اصول و فروع به دوش بکشد، و در مقابل هر مُهاجم و مُعاندی قیام کند، و راه شبهه را مَسدود سازد، و با اعلان کارزاری که ابداً بوی صلحی در آن مشاهده نمیشود، در برابر «غُلات» صفآرائی نماید، و عَلَم جنگ را ضدِّ معتزله، و متصوّفه، و مُرجئه، و خوارج، و اشاعره برافرازد، و برای علماء علم کلام که متصدّی اثبات اصول دین میباشند، بسیاری از خطاها و اشتباهاتی را که در آن واقع گشتهاند تصحیح نماید.
در میان آن دسته مخالفین از جهتی و در میان امام صادق و تلامذه اش از جهتی، مناظرات و مجادلاتی به وقوع میپیوست که غلبه در بحث و ظفر و نصر در آنها با مدرسۀ امام صادق بود.
امام صادق علیه السلام با برهان قطعی به اثبات میرسانید که: به همان اندازهای که تعالیمشان راه اسلام را میبندد به همان مقدار از حق فاصله دارد. روی همین جهت بود که أنظار اهل عالم به «معلِّم اکبر» متوجّه گردید، و مفکِّرین از وی پیروی کردند، و تشیّع او را به جان پذیرفتند، و اقوال او را حفظ نمودند، و در کتب تدوین کردند، و آن را فاصل و مایز بین حقّ و باطل به اعتبار آوردند، و جدا کنندۀ میان گفتار
اصیل و گفتار معیوب محسوب داشتند، عیناً بهمثابه همان عملی که با جدَّش رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم نمودند بدون کم و زیاد.
و از فرآوردهها و نتیجههای این فَترت آن بود که: به واسطۀ تقارن و مرافقت با آن حرکات فکریّه، مذهب اسلام در عقائد و تفسیر و أخلاق و فقه و اُصول فقه بر نهج حقیقت صافیه بدون غِلّ و غِش شناخته گردید، و تشیّع در محدودۀ علمی خودش چه در اصول و چه در فروع جریان پیدا کرد.
مذهب در آن هنگام نیاز مبرمی به این تَنَفُّس جانفزا و آزادی رهابخش داشت، که با وجود امام مصادف گشت. چرا که اگر فرصت اجازه میداد و امام موجود نبود، و یا امام موجود بود و فرصت اجازه نمیداد، و اگر هر دو تای این امر، متحقّق میشد و امّا آن حرکات فکریّه در آن أحیان پدیدار نمیگردید، ابداً برای ما امکان نداشت که این میراث گرانسنگ در علوم مختلفۀ اسلامیّه بالاخصّ در علم فقه پدید آید.
بلکه ابداً این تقارب و نزدیکی را که امروز در میان شیعه و سنَّت مشاهده مینمائیم در اصول دین و مبادی تشریع، وجود پیدا نمینمود، بنابر این فضیلت در استقلال مذهب و ترکیز آن به طوری که امروز ملاحظه میشود بر میگردد به امام صادق پس از آنکه ظروف و امکانات مساعدت کردند و راههای وصول بدین مرام ممَهَّد شدند.
ازاینجاست که بر شیعه، لفظ جَعْفریّ، و برفقهشان فقه جعفری اطلاق میشود.
آری ما ایمان داریم و بر ذمّه و عهد خود نهادهایم که هر کدامیک از أئمّۀ اثناعشر در نزدشان علم کتاب و علم به سُنَّت رسول الله به طور کامل متحقّق میباشد. و آن امام أعلم اهل زمان خود است به طور اطلاق. امّا علم به تنهائی کافی نیست که سبب نشر و گسترشش را خودش فراهم بیاورد مادامی که عوامل دیگری آن را همراهی نکنند.