بحث‌ علاّمۀ طباطبائی‌ دربارۀ آیات‌ سورۀ النّجم‌ و روایات وارده

 خدا را در معراج و در ذیل‌ مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَ مَا طَغَی‌' فرموده‌اند:» زَیْغ‌ عبارت‌ است‌ از انحراف‌ و میل‌ از حالت‌ استقامت‌، و طغیان‌ عبارت‌ است‌ از تجاوز از حدّ در حین‌ عمل‌. و زَیغِ بَصَر عبارت‌ است‌ از ادراک‌ بصر، مُبصَر را برخلاف‌ آنچه‌ آن‌ هست‌، و طغیان‌ بصر دیدن‌ آنست‌ چیزی‌ را که‌ دارای‌ اصل‌ و حقیقت‌ نمی‌باشد. و مراد از چشم‌ و بصر، چشم‌ پیغمبر است‌. 

و معنی‌ آیه‌ چنین‌ می‌گردد: پیغمبر صلّی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ ندیده‌ است‌ آنچه‌ را که‌ دیده‌ است‌، بر غیر صفت‌ اصلی‌ خود، و ندیده‌ است‌ چیزی‌ را که‌ واقعیّت‌ 

ندارد؛ بلکه‌ دیده‌ است‌ در حالتیکه‌ در دیدارش‌ خطا نکرده‌ است‌. 

و مراد از إبصار، دیدار و زیارت‌ رسول‌ اکرم‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ است‌ خداوند را با قلبش‌ نه‌ با جوارح‌ و اعضاء و چشمش‌. بجهت‌ آنکه‌ مراد از این‌ إبصار همانست‌ که‌ خداوند در کلامش‌: وَ لَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَةً أُخْرَی‌' قصد کرده‌ است‌ که‌ اشاره‌ دارد به‌ مماثلت‌ این‌ رویت‌ و دیدار با رویت‌ و دیدار مرتبۀ اوّل‌ که‌ به‌ آن‌ اشاره‌ فرمود در کلامش‌: مَا کَذَبَ الْفُوَادُ مَا رَأَی‌'ٓ * أَفَتُمَـٰرُونَهُ و عَلَی‌' مَا یَرَی‌'. این‌ امر مهمّ را درست‌ بفهم‌ و غفلت‌ مکن‌! «

و در ذیل‌ لَقَدْ رَأَی‌' مِنْ ءَایَـٰتِ رَبِّهِ الْکُبْرَی‌' فرموده‌اند:» مِنْ از برای‌ افادۀ معنی‌ «تبعیض‌» می‌باشد. و معنی‌ اینچنین‌ می‌گردد: من‌ سوگند می‌خورم‌ که‌ پیغمبر بعضی‌ از بزرگترین‌ آیات‌ پروردگارش‌ را دیده‌ است‌. و با این‌ دیدار، مشاهده‌ پروردگارش‌ را با قلبش‌ به‌ اتمام‌ رسانده‌ است‌. زیرا مشاهدۀ خدای‌ تعالی‌ با قلب‌، فقط‌ به‌ مشاهدۀ آیات‌ او ـ از جهت‌ آنکه‌ آیات‌ او هستند ـ متحقّق‌ می‌گردد. چون‌ آیه‌ از جهت‌ آیتیّتِ خود حکایت‌ نمی‌کند مگر صاحب‌ آیه‌ را؛ و به‌هیچ‌وجه‌ من‌ الوجوه‌ از خودش‌ چیزی‌ را نشان‌ نمیدهد و حکایت‌ نمی‌نماید، وگرنه‌ از آن‌ جهت‌ آیه‌ نمی‌باشد. 

و امّا مشاهدۀ ذات‌ متعالی‌ خداوند بدون‌ توسّط‌ آیه‌ و تخلّل‌ حجاب‌، از امور مستحیله‌ است‌. خدای‌ تعالی‌ می‌گوید: 

وَ لَا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْمً. (آیۀ 110، از سورۀ طه‌) 

«و نمی‌توانند از جهت‌ گسترش‌ علم‌ و دانش‌ خودشان‌، به‌ ذات‌ خداوند احاطه‌ پیدا کنند.  
و در «بحث‌ روائی‌» از جمله‌ آورده‌اند:» در «تفسیر قمّی‌» با إسناد خود 


به‌ ابن‌ سنان‌ در ضمن‌ حدیثی‌ وارد است‌: حضرت‌ امام‌ أبوعبدالله‌ جعفرٌ الصّادق‌ علیه‌ السّلام‌ گفته‌اند: 

وَ ذَلِکَ أَنَّهُ ـ یَعْنِی‌ النَّبِیَّ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ ـ أَقْرَبُ الْخَلْقِ إلَی‌ اللَهِ تَعَالَی‌، وَ کَانَ بِالْمَکَانِ الَّذِی‌ قَالَ لَهُ جَبْرَئِیلُ لَمَّا أُسْرِیَ بِهِ إلَی‌ السَّمَآءِ: تَقَدَّمْ یَا مُحَمَّدُ! فَقَدْ وَطَأْتَ مَوْطِئًا لَمْ یَطَأْهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ. وَ لَوْ لَا أَنَّ رُوحَهُ وَ نَفْسَهُ کَانَ مِنْ ذَلِکَ الْمَکَانِ لَمَا قَدَرَ أَنْ یَبْلُغَهُ. وَ کَانَ مِنَ اللَهِ عَزَّوَجَلَّ کَمَا قَالَ عَزَّوَجَلَّ: قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی‌'؛ أَیْ: بَلْ أَدْنَی‌. 

«و آن‌ بدان‌ جهت‌ می‌باشد که‌ پیغمبر صلّی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ نزدیکترین‌ خلق‌ خداست‌ به‌ سوی‌ خدای‌ تعالی‌. و در مکان‌ و موقعیّتی‌ بوده‌ است‌ که‌ چون‌ به‌ آسمان‌ سیر داده‌ شد، جبرائیل‌ به‌ وی‌ گفت‌: قدم‌ پیش‌ گذار ای‌ محمّد! چون‌ به‌ مکانی‌ گام‌ نهاده‌ای‌ که‌ نه‌ فرشتۀ مقرّبی‌ و نه‌ پیامبر مرسلی‌ در این‌ مقام‌ گام‌ ننهاده‌ است‌. و اگر روح‌ پیغمبر و نفس‌ وی‌ از آن‌ مکان‌ نبوده‌ است‌ نمی‌توانسته‌ است‌ بدان‌ مقام‌ برسد. 

پیغمبر در آنجا به‌ قدری‌ به‌ خداوند نزدیک‌ بود که‌ خدای‌ عزّوجلّ می‌گوید؛ به‌ قدر دو نیمۀ وتر کمان‌ تا سر کمان‌ (دو ذراع‌) یا نزدیکتر؛ یعنی‌ بلکه‌ نزدیکتر.» 

و در «مجمع‌» روایت‌ شده‌ است‌ مرفوعاً از أنس‌ که‌ رسول‌ الله‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ فرمود: فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ یعنی‌ به‌ قدر دو ذراع‌ یا کمتراز دو ذراع‌. 

و در کتاب‌ «توحید» صدوق‌ با إسناد خود به‌ محمّد بن‌ فضیل‌ آورده‌ است‌ که‌ وی‌ گفت‌: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ: هَلْ رَأَی‌ رَسُولُ اللَهِ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ رَبَّهُ عَزَّوَجَلَّ؟! 

فَقَالَ: نَعَمْ! بِقَلْبِهِ رَءَاهُ؛ أَمَا سَمِعْتَ اللَهَ عَزَّوَجَلَّ یَقُولُ: «مَا کَذَبَ 


الْفُوَادُ مَا رَأَی‌'»؟ لَمْ یَرَهُ بِالْبَصَرِ وَلَکِنْ رَءَاهُ بِالْفُوَادِ.15 

«من‌ از حضرت‌ امام‌ موسی‌ بن‌ جعفر علیه‌ السّلام‌ پرسیدم‌: آیا رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ پروردگار خود عزّوجلّ را دیده‌ است‌؟! 

فرمود: بلی‌! خداوند را با دل‌ خود دید؛ مگر نشنیده‌ای‌ که‌ خدای‌ عزّوجلّ می‌گوید: «دل‌ دروغ‌ نمی‌گوید آنچه‌ را که‌ دیده‌ است‌.»؟ وی‌ را با چشم‌ ندیده‌ است‌ ولیکن‌ با دل‌ دیده‌ است‌.» 

و در تفسیر «الدّرّ المنثور» وارد است‌ که‌ عَبد بن‌ حَمید و ابن‌ منذر و ابن‌ أبی‌ حاتِم‌، از محمّد بن‌ کعب‌ قَرْظی‌ از بعض‌ اصحاب‌ پیامبر صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ تخریج‌ روایت‌ کرده‌اند که‌ گفت‌: 

قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَهِ! هَلْ رَأَیْتَ رَبَّکَ؟! 

قَالَ: لَمْ أَرَهُ بِعَیْنِی‌؛ وَ رَأَیْتُهُ بِفُوَادِی‌ مَرَّتَیْنِ، ثُمَّ تَلَا: ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی‌'. 

«گفتند: ای‌ رسول‌ خدا! آیا پروردگارت‌ را دیده‌ای‌؟! 

گفت‌: آری‌! وی‌ را با چشم‌ ندیده‌ام‌؛ و با قلبم‌ دیده‌ام‌ دوبار، و پس‌ از آن‌ خواند این‌ آیه‌ را: ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی‌'.» «

حضرت‌ علاّمه‌ قدّس‌ سرّه‌ می‌گویند: 

» أقول‌: این‌ معنی‌ را نسائی‌ از أبوذرّ ـ بنا بر روایت‌ «الدّرّ المنثور» ـ روایت‌ نموده‌ است‌ بدین‌ عبارت‌: رَأَی‌ رَسُولُ اللَهِ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ رَبَّهُ بِقَلْبِهِ، وَ لَمْ یَرَهُ بِبَصَرِهِ. 

و از «صحیح‌ مسلم‌» و ترمذی‌ و ابن‌ مردویه‌، از أبوذرّ روایت‌ می‌باشد که‌ گفت‌: من‌ از رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ پرسیدم‌: هَلْ رَأَیْتَ رَبَّکَ؟! فَقَالَ: نُورَانِیٌّ أَرَاهُ. 16

«آیا پروردگارت‌ را دیده‌ای‌؟! گفت‌: من‌ او را نورانی‌ مشاهده‌ می‌نمایم‌.» 

أقول‌: «نُورَانِیّ» منسوب‌ می‌باشد به‌ «نور» بر خلاف‌ قیاس‌، مثل‌ «جسمانیّ» در نسبت‌ به‌ «جسم‌». و در قرائتی‌ وارد است‌: «نورٌ إنِّی‌ أَرَاهُ» با تنوین‌ راء، و کسرۀ همزه‌، و تشدید نون‌، و پس‌ از آن‌ یاء متکلّم‌. (نور است‌ من‌ می‌بینم‌ او را.) و ظاهراً این‌ قول‌، تصحیف‌ است‌ و اگر چه‌ مویَّد می‌باشد به‌ 

روایت‌ دیگری‌ از مسلم‌ در صحیح‌ خود، و از ابن‌ مردویه‌ از أبوذرّ که‌ گفت‌: من‌ از رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ و سلّم‌ پرسیدم‌: هَلْ رَأَیْتَ رَبَّکَ؟! 

فرمود: رَأَیْتُ نُورًا! 

«آیا پروردگارت‌ را دیده‌ای‌؟! فرمود: من‌ نور را دیده‌ام‌!» 

و در هر صورت‌، مراد از رویت‌، رویت‌ قلب‌ است‌، پس‌ نه‌ رویت‌، رویت‌ حسّی‌ می‌باشد؛ و نه‌ نور، نور حسّی‌. 

و در «کافی‌» با إسناد خود از صَفوان‌ بن‌ یحیی‌ روایت‌ می‌کند که‌ گفت‌: أبوقُرَّة‌ محدّث‌ از من‌ تقاضا نمود تا وی‌ را بر حضرت‌ امام‌ أبوالحسن‌ الرّضا علیه‌السّلام‌ وارد کنم‌. من‌ از حضرت‌ امام‌ در این‌ باره‌ پرسیدم‌. حضرت‌ اذن‌ داد. أبوقرّه‌ داخل‌ شد و از حلال‌ و حرام‌ و احکام‌ پرسید. 

صفوان‌ روایت‌ را ادامه‌ می‌دهد تا می‌رسد به‌ اینجا که‌ می‌گوید: أبوقرّه‌ گفت‌: خداوند می‌فرماید: وَ لَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَةً أُخْرَی‌' (پیامبر، خدا را در نزول‌ دیگر دیده‌ است‌.)؟! 

حضرت‌ امام‌ رضا علیه‌ السّلام‌ گفتند: إنَّ بَعْدَ هَذِهِ الایَةِ مَا یَدُلُّ عَلَی‌ مَا رَأَی‌؛ حَیْثُ قَالَ: «مَا کَذَبَ الْفُوَادُ مَا رَأَی‌'». یَقُولُ: مَا کَذَبَ فُوَادُ مُحَمَّدٍ مَا رَأَتْ عَیْنَاهُ.

ثُمَّ أَخْبَرَ بِمَا رَأَی‌ فَقَالَ: «لَقَدْ رَأَی‌' مِنْ ءَایَـٰتِ رَبِّهِ الْکُبْرَی‌'»؛ وَ ءَایَاتُ اللَهِ غَیْرُ اللَهِ. 

«بعد از این‌ آیه‌ گفتاری‌ است‌ که‌ دلالت‌ دارد بر آنکه‌ آنچه‌ دیده‌ است‌ چه‌ چیز می‌باشد؛ آنجا که‌ می‌فرماید: «دروغ‌ نمی‌گوید آن‌ قلب‌ آنچه‌ را که‌ دیده‌ است‌.» خداوند می‌فرماید: قلب‌ محمّد دروغ‌ نمی‌گوید دربارۀ آنچه‌ را که‌ دو چشمانش‌ دیده‌ است‌. 

سپس‌ خبر می‌دهد به‌ آنچه‌ را که‌ دیده‌ است‌، پس‌ گفته‌ است‌: «او تحقیقاً 


بعضی‌ از بزرگترین‌ آیات‌ خدا را مشاهده‌ نموده‌ است‌.»؛ و آیات‌ خدا غیر از خود خدا می‌باشند.» 

أقول‌: ظاهراً کلام‌ امام‌ علیه‌ السّلام‌ برای‌ مُلزَم‌ نمودن‌ أبوقرّه‌ وارد شده‌ است‌. زیرا او می‌خواسته‌ است‌ اثبات‌ نماید که‌ خداوند را با چشم‌ حسّ می‌توان‌ دید. 

حضرت‌ وی‌ را الزام‌ کردند که‌ رویت‌، تعلّق‌ به‌ آیات‌ الله‌ گرفته‌ است‌، و آیات‌ الله‌ غیر الله‌ می‌باشند. و این‌ منافات‌ ندارد با آنکه‌ رؤیت‌ آیات‌ از جهت‌ آنکه‌ آیات‌ او هستند، رویت‌ او می‌باشد؛ و اگرچه‌ آیات‌ او غیر او هستند. 

و این‌ رؤیت‌ فقط‌ انحصار به‌ قلب‌ دارد، همانطور که‌ بسیاری‌ از روایات‌، در این‌ معنی‌ بیان‌ شد. 

و در «تفسیر قمّی‌» با إسناد خود به‌ إسمعیل‌ جُعْفی‌ از حضرت‌ امام‌ أبوجعفر محمّدٌ الباقر علیه‌ السّلام‌ در ضمن‌ بیان‌ حدیث‌ طویلی‌ وارد است‌ که‌:

فَلَمَّا انْتَهَی‌ بِهِ إلَی‌ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَی‌، تَخَلَّفَ عَنْهُ جَبْرَئِیلُ. فَقَالَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ: فِی‌ هَذَا الْمَوْضِعِ تَخْذُلُنِی‌؟! 

فَقَالَ: تَقَدَّمْ أَمَامَکَ! فَوَاللَهِ لَقَدْ بَلَغْتَ مَبْلَغًا لَمْ یَبْلُغْهُ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِاللَهِ قَبْلَکَ! فَرَأَیْتُ مِنْ نُورِ رَبِّی‌، وَ حَالَ بَیْنِی‌ وَ بَیْنَهُ السُّبْحَةُ.17 

قُلْتُ: وَ مَا السُّبْحَةُ جُعِلْتُ فِدَاکَ؟! فَأَوْمَی‌ بِوَجْهِهِ إلَی‌ الارْضِ وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إلَی‌ السَّمَآءِ وَ هُوَ یَقُولُ: جَلَالُ رَبِّی‌! جَلَالُ رَبِّی‌! ثَلَاثَ مَرَّاتٍ. 

«چون‌ پیغمبر صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ به‌ سِدرة‌ المنتهی‌ رسید، جبرئیل‌ از وی‌ عقب‌ ماند. رسول‌ الله‌ به‌ وی‌ گفت‌: آیا در این‌ موضع‌ مرا تنها و بدون‌ معین‌ 


وامی‌گذاری‌؟! 

جبرائیل‌ گفت‌: به‌ سمت‌ جلو راه‌ را در پیش‌ بگیر! قسم‌ به‌ خدا به‌ جائی‌ رسیده‌ای‌ که‌ هیچکس‌ از خلق‌ خدا قبل‌ از تو نرسیده‌ است‌! پس‌ من‌ از نور پروردگارم‌ دیدم‌، و میان‌ من‌ و او فقط‌ «سُبْحه‌» فاصله‌ افکند. 

من‌ گفتم‌: فدایت‌ شوم‌! مراد از «سُبْحه‌» چه‌ چیز است‌؟! حضرت‌ با سرش‌ اشاره‌ به‌ زمین‌ کرد و با دستش‌ به‌ سوی‌ آسمان‌ و می‌گفت‌: جلال‌ پروردگارم‌! جلال‌ پروردگارم‌! سه‌ بار.» 

أقول‌: مراد از سُبحه‌، جلال‌ است‌ همانطور که‌ در روایت‌، تفسیرش‌ وارد است‌. و سُبحه‌ دلالت‌ دارد بر تنزّه‌ خداوند از مخلوقاتش‌، و مرجعش‌ به‌ همان‌ معنی‌ اوّل‌ است‌. و محصّل‌ ذیل‌ روایت‌ آنستکه‌ رسول‌ اکرم‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ پروردگارش‌ را با دیدار آیاتش‌ دیدار کرده‌ است‌. 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد