شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی

قدوه سالکان وعماد عالمان صالح حضرت آیت الله حاج شیخ حسنعلی اصفهانی نخودکی در نیمه ماه ذیقعده سال 1279 ه.ق (یکصد و چهل سال پیش) در اصفهان به دنیا آمد. علوم مقدماتی را از پدر و معلمان دیگر فرا گرفت و زیر نظر استاد بزرگوارش حاج میرزا محمد صادق که از بزرگان آن زمان بود، تربیت معنوی و الهی دید. وقتی که به سن جوانی رسید علوم ادبی و بخشی از علوم ریاضی را نزد مرحوم آخوند کاشی و علوم عقلی و فلسفی را از دانشمند بزرگ جناب میرزا جهانگیر خان قشقایی به دست آورد و پس از آن به نجف اشرف رفت و به ادامه تحصیل و تهذیب نفس پرداخت. در نجف معاشرت و مجالست او بیشتر با مرحوم آیت الله حاج سید مرتضی کشمیری بود و آیت الله کشمیری از اوتاد عصر خود و از اعاظم فقهاء به شمار می رفت. آیت الله اصفهانی نخودکی پس از طی مراحل لازم علمی و معنوی به اصفهان بازگشت و پس از مدتی از اصفهان به مشهد مسافرت کرد و در این سفر برای او مکاشفه ای روی داد که او را مجبور ساخت تا آخر عمر در مشهد و در مجاورت حضرت امام رضا(ع) باشد. برای همین به اصفهان آمد، هر چه داشت فروخت، همه تعلقات خود را از اصفهان قطع کرد و به مشهد رفت. آیت الله اصفهانی نخودکی روز 18 شعبان سال 1361 ه.ق (شصت و چهار سال پیش) در محله سعدآباد مشهد در سن 82 سالگی رحلت کرد. برای او تشییع بی نظیری ترتیب یافت و در صحن عتیق در جنب ایوان شاه عباس جلو غرفه ای که غرب ایوان است، دفن شد. در سنگ مرمر قبر او چنین نوشته شده است: «اصفهانی، شعبان1361». آیت الله اصفهاین نخودکی از هفت سالگی تا آخر عمر همه شب های جمعه را بیدار می ماند و تا صبح به عبادت مشغول می شد. گاهی هیجده ساعت متوالی به خواندن نماز، دعا و ذکر می پرداخت و در این عصر، سالک و متشرعی مانند او دیده نشده است. او مقداری از وقت خود را به تدریس می گذرانید و بیشتر اوقات او به برآوردن حوائج مؤمنان و مراجعه کنندگان صرف می شد. می توان گفت که ایشان در مدت اقامت در مشهد بیش از یکصدهزار مریض را مداوا و علاج کرد، آن هم مریض هایی که گاهی با معالجات طب قدیم و جدید، ممتنع العلاج بودند ولی او با دعا به معالجه آنان می پرداخت. آیت الله نخودکی با این حال مانند یک عالم متعارف زندگی می کرد و اگر او مانند برخی از عرفا ادعای مقامات معنوی می کردند، بدون شک نصف ایران به او ارادت می ورزیدند. از برخی از افراد مورد اعتماد شنیده شده که آن جناب در حال حیات خود، به این محلی که الان قبر اوست، رفت و آمد زیادی داشت. در آنجا می نشست و قرآن و دعا می خواند. وقتی که به او گفتند: چرا به این محل توجه خاصی داری؟ گفت: اینجا محل دفن من است و می گفت: مرا در این محل دفن کنید. در آن زمان سر این عمل معلوم نبود ولی بعدها معلوم شد که این محل نزدیک پایه مناره است و از خرابی مصون است ولی جاهای دیگر صحن همه زیر و رو شدند ولی این محل همچنان به حال خود مانده است (گنجینه دانشمندان، شیخ محمد شریف رازی، ج 7، ص 111 در مشهد). برای آگاهی مختصر درباره مقامات معنوی آن جناب به برخی از کرامات اشاره می کنیم.
82).

برخی از کرامات حاج شیخ حسنعلی نخودکی: 1. یکی از تجار تهران گفت: در شمیران باغی خریدیم و از نظر آب در مضیقه بودیم. ناچار شدیم چاهی بکنیم ولی هر نقطه ای از باغ را کندیم به آب نرسیدیم. روزی قصد زیارت حضرت امام رضا(ع) کردیم، در آنجا به زیارت آیت الله حاج شیخ حسنعلی نخودکی رفتیم، در ضمن زیارت ایشان جریان کندن چاه آب را گفتیم و از ایشان کمک خواستیم. آیت الله نخودکی فرمود: من برنامه ای می دهم که اگر مطابق آن عمل بکنید، هر نقطه باغ را بکنید آب بیرون می آید و خشک هم نمی شود و شما باید یک شیر هم بیرون بگذارید تا رهگذرها و همسایه ها هم از آن استفاده کنند. ما شرط را قبول کردیم. او هم برنامه را به ما داد. برنامه این بود که ایشان چند جمله در کاغذی نوشته و به ما فرمودند: هر نقطه را خواستید بکنید، اول این کاغذ را در آنجا قرار بدهید و پس از آن، آن نقطه را بکنید و هنگامی که به آب رسیدید این کاغذ را به چاه بیندازید. ما هم مطابق دستور آن جناب عمل کردیم و به آب رسیدیم. تاکنون هر چه از آن چاه آب برداشته ایم کم نشده است و یک شیر هم به بیرون باغ گذاشته ایم تا عموم استفاده بکنند (نشان از بی نشان ها، ص 80، علی مقدادی). 2. سید ابوالقاسم هندی می گوید: به همراه آیت الله نخودکی به یکی از کوه های مشهد رفته بودیم، ناگهان شرور آن منطقه که موجب ناآرامی آن نواحی شده بود، از کناره کوه پیدا شد و گفت: اگر حرکت کنید کشته خواهید شد. آیت الله نخودکی به من فرمود: وضو داری؟ گفتم: بله. آن گاه دست مرا گرفت و گفت: چشم خود را ببند. پس از یکی دو قدم که راه رفتیم گفت: چشمانت را باز کن. وقتی که چشمانم را باز کردم دیدم نزدیک دروازه شهر هستیم و به این ترتیب از دست آن شرور رها شدیم. بعد از ظهر خدمت آن جناب رفتم. به من گفتند: قضیه صبح را با کسی در میان نگذاشتی؟ گفتم: نه. گفت: من تا زنده ام به کسی این ماجرا را نگو وگرنه خود را به کشتن می دهی (همان، ص 47). 3. شیخ مختار روحانی نقل کرد که روزی یک زن فقیر که از سادات بود از من تقاضای چادر و مقنعه کرد. گفتم: اکنون چیزی ندارم. همان روز به خدمت آیت الله نخودکی رفتم. وقتی که خواستم از خدمت ایشان مرخص شوم پولی به من داد و گفت: این را به آن زن سیده بده تا چادر و مقنعه بخرد. علاوه بر این پول، یک تومان پول دیگر و یک حواله سه کیلو برنج هم به من داد که به آن زن سید برسانم. من در شگفت بودم که ایت الله نخودکی از کجا فهمیدند که آن زن سیده از من تقاضای کمک کرده و من نتوانسته ام حاجت او را برآورم. از خانه آیت الله نخودکی بیرون آمدم و پیش خودم گفتم: پس از چند روز آن یک تومان و قبض برنج را می دهم، ناگهان صدای آیت الله نخودکی بلند شد که هر چه گفتم همان را بکن و در کار من دخالت مکن (همان، ص 50). 4. در آن روز که آیت الله نخودکی وفات کرد، یکی از زنان مسیحی در وفات آیت الله نخودکی بسیار گریه و ناله می کرد. به او گفتند: تو مسیحی هستی و آیت الله نخودکی روحانی مسلمان، چرا در مرگ او چنین می کنی. آن زن گفت: این دو دخترم مریض بودند و پزشکان گفتند: این دو زنده نمی مانند. حتی پزشکان آمریکایی هم جواب کردند و رفته رفته حال این دو دختر سخت تر شد و به حال جان کندن افتادند. همسایه ما وقتی حال مرا پریشان دید گفت: تو برای شفای این دو دختر برو نزد آیت الله نخودکی و از او شفا بگیر. به قریه نخودک رفتم، به خانه آن جناب رسیدم و عرض حال کردم. آیت الله نخودکی گفت: این دو انجیر را بگیر و به آن زن مسلمان که همسایه توست و تو را به اینجا هدایت کرده بده تا با وضو به دخترانت بخوراند. گفتم: آنان قادر به خوردن نیستند. آیت الله نخودکی گفت: در آب حل کنند و به او بخورانند. به شهر بازگشتم و انجیرها را به آن زن مسلمان دادم. او انجیرها را در آب حل کرد و در دهان دخترانم ریخت. دخترانم پس از چند لحظه چشم گشودند و شفا یافتند (همان، ص 74). 5. مرحوم میرزا محمد آل آقا پسر مرحوم آیت الله حاج میرزا چهل ستونی تعریف می کرد: شخصی بود در دالان مدرسه خیرات خان که مغازه اسلحه فروشی داشت و یک غده بسیار بزرگی در سر و گردن او پیدا شده بود. روزی من به همراه آیت الله نخودکی به نخودک می رفتم و آیت الله نخودکی در همین نخودک زندگی می کرد. پشت سر ما آن مرد اسلحه فروش می آمد و مرتب می گفت: یا شیخ! مرا شفا بدهید و یا بکشیدم و آیت الله نخودکی جواب نمی داد تا این که به میانه راه رسیدیم. آیت الله نخودکی برگشت، خم شد و در گوش او آهسته یک سخنی گفت: آن مرد گفت: قبول دارم و تعهد می کنم. سپس آیت الله نخودکی به او گفت: تو را می کشم. آن مرد هم گفت: بکش. آیت الله نخودکی چاقویی درآورد و پوست گردن آن مرد را شکافت و غده را خارج کرد، بعد با پهنای چاقو روی زخم را مالید، بعد آب دهان روی زخم انداخت و با چاقو مالید. بعد فرمود: با دستمال ببند و برو. آن مرد رفت و پس از چند روز زخم خوب شد. چند سال گذشت و آیت الله نخودکی وفات کرد. پس از وفات آیت الله نخودکی آن مرد را دیدم که غده اش دوباره برگشته است. به آن مرد گفتم که آیت الله نخودکی در گوش تو چه گفت؟ آن مرد گفت: من با خانم های شوهردار ارتباط نامشروع داشتم. او به من گفت: اگر قول می دهی که از این عمل دست برداری شفا بدهم. من هم قول دادم و او شفا داد و او به من فرمود که اگر دوباره دست به این عمل بزنی غده برمی گردد. ولی پس از چند سال شیطان مرا فریب داد و من دوباره مرتکب این گناه شدم و غده هم برگشت (همان، ص 96). 6. آقای ظفرالسلطان نهاوندی نقل کرد که خدمت آیت الله نخودکی مشرف شدم و عرض کردم که عروسم بچه ندارد و دیگر بچه دار نمی شود. آیت الله نخودکی گفت: تو برای پسرت اولاد می خواهی. بعد دعایی به من دادند و چند دانه خرما و خداوند به آنها چندین اولاد داد (همان، ص 97). 7. یکی از کارمندان شهرداری نقل کرد: به عللی مرا از کار بر کنار کردند. رفتم خدمت آیت الله نخودکی. به من فرمود: نمازهایت را اول وقت بخوان، چهل روز دیگر کارت درست می شود. روز چهلم در خیابان نزدیک یک قهوه خانه نشسته بودم، شهردار سابق مشهد آقای محمد علی روشن با درشکه از آن محل عبور می کرد. بلند شدم، سلام کردم. او درشکه را نگه داشت و گفت: چرا اینجا نشسته ای؟! مگر کار نداری؟! شرح حال خود را گفتم. گفت: با من بیا. با او سوار درشکه شدم و رفتیم به استانداری. او دستور داد از من رفع اتهام شد، مرا به خدمت بازگرداند و مشغول کار شدم. درست پس از چهل روز چنین شد (همان، ص 101). 8. آقای تاج روزی بالای منبر درباره آیت الله نخودکی سخن می گفت. وقتی از منبر به پایین آمد، مردی نزدیک او آمد و گفت: آیا شما آیت الله نخودکی را دیده بودی؟ گفت: نه. آن مرد گفت: من دیده بودم. آن مرد حکایتی برای آقای تاج نقل کرد. آن حکایت این است: ما به اتفاق چندین نفر به مشهد رفتیم. پس از ورود به مشهد دوستان گفتند: بیایید به زیارت آیت الله نخودکی برویم و برخی حوائج خود را از او بگیریم. من گفتم: کسی که خدمت امام رضا(ع) آمده باید از امام رضا بخواهد نه دیگری من از رفتن امتناع می کردم ولی آنها اصرار ورزیدند و گفتند: تو چیزی مخواه ولی با ما بیا. با هم رفتیم، آنان حوائج خود را از او خواستند و جواب گرفتند. من دورتر بودم. ناگهان مرا صدا کرد و من نزدیک او رفتم. او به گوش من گفت: چه کسی گفته که دیدار با شیخ با زیارت امام رضا(ع) منافات دارد؟ (همان، ص
نظرات 26 + ارسال نظر
[ بدون نام ] 1388/08/12 ساعت 09:25

دوست عزیز بسیار سپاسگزارم ممنون اولین مطلبی است که در مورد این بزرگوار میخوانم.

مریم 1388/08/20 ساعت 11:13

نمی دانم ادم در برابر این همه پاکی خلوص ایمان اعتقاد واقعا درمانده است و از وجود خودش احساس خفقان می کند ما کجاییم و ان ها کجا بودند لطف کنید از سیر وسلوک و چگونگی رسیدن به این مقام های عرفانی بنویسید.

[ بدون نام ] 1388/10/12 ساعت 10:36

با همه بی سروسامانی ام بازبهدنبال پریشانی ام طاقت فرسودگی ام هیچ نیست درپی ویران شدنی آنی ام دست مریزاد. (هادی)

علی 1388/10/28 ساعت 15:57

بسیار بسیار عالی است
خسته نباشید

وجداناً شمایی که در مورد امام داری صحبت میکنی
چقدر امام زمانت رو میشناسی(نمیگم من استادم ولی اگر وجدان داری کمی فکر کن)
روزی چند بار دعای فرج میخونی(نمیگم منتظر حقیقیم)
اینقدر بی حساب صحبت نکنید
اما در مورد امام گفتن به حضرت امام خمینی(ره)
این یک اصطلاح است که مردم در ابتدای انقلاب به درستی به ایشان اطلاق کردند
همه میدانند که ما به ایشان امام به معنی پیشوا و رهبر میگفتیم نه آن امامی که به 13 معصوم و حضرت ابراهیم گفته شده این را همه میدانند شما مغرضی میخواهی فقط اشکال بگیری البته جواب شما هم خیلی ساده بود
لطفاً به یک لغت نامه مراجعه کن و معنی امام را ببین
در مورد وبلاگ solouck.blogsky.com
خیلی ابتدایی درست شده و سعی کردید خود را عارف نشان دهید
این جور عرفان ها عرفان خمودگی و سستی است.
عرفان شمس تبریزی و مولانا(البته خودشان انسانهای بزرگی بودند ولی از آنها سوء استفاده میشود)
عرفان درست همان راه ائمه معصومین است همان عرفانی که امام حسین در کربلا به همه عرضه کردند.
از امثال آقای نخودکی هم صحبت های نقل شده که کاملاً با نظریات امام خمینی منافات دارد.(که فکر میکنم دروغ است) شما همین جملات ایشان را که نمیخواهم بگوییم را قبول کرده اید.
شما در همین وبلاگ گفته اید"و به‌ من‌ گفتند: به‌ شما سفارش‌ کردند که‌ به‌ آقای‌ خمینی‌ نگوئید: «امام‌ خمینی‌» "
نائب الامام میدانید یعنی چه
یعنی هرچه گفتند بدون چون و چرا اجرا کنید
راستی چقدر در مورد امام خمینی در وبلاگتان مطلب دارید.!
عرفان کامل یعنی تمام هستی خود را فراموش کنی و فقط وجه الله را ببینی نه اینکه 24 ساعت در خانه بیتوته کنی تا مکاشفه ای حاصل شود
من امیدوارم شما از افراد مغرض نباشید چون گناه بدعت و گمراه کردن مردم بدترین گناه است که به هیچ وجه قابل بخشش نیست
شما اشعار و سخنان امام را ببین عرفان یعنی همان
منتظر جواب شما هستم
راهپیمایی 22 بهمن یادتان رود(برای یاری نائب الامام)

صبا 1389/01/26 ساعت 23:13 http://sabakamali.blogfa.com

سلام دوست عزیز .بسیار کار جالبی انجام دادی که وبلاگی با این موضوع تهیه کردی .خدا قوت .التماس دعا.

سلام علیکم
متشکرم ُشما هم وبلاگی خوبی داشتید

سعید 1389/02/28 ساعت 14:29

از صمیم قلب از شما تشکر میکنم .واقعا اجرکم عندالله

nasootian 1389/04/03 ساعت 16:01 http://nasootian.blogfa.com

با سلام وبلاگ پر محتوایی دارید ، خدا خیرتان دهد

محمد 1389/05/09 ساعت 12:10

چون گفتی ژیام بذار می نویسم. فقط یک دعا دارم اونم اینه که خدایا ما رو مسلمان وشیعه از دنیا ببر و ما رو عاقبت بخیر کن الهی آمین

رز 1389/06/13 ساعت 17:28

خیلی خوب بود. ممنون یا حق

[ بدون نام ] 1389/08/07 ساعت 18:06

دستتون درد نکنه

حسن 1389/08/26 ساعت 15:26

سلام وخسته نباشید ما این وبلاگ را خواندیم واز درون سوختیم عجب پس راسته رسد ادمی به جایی که به جز خدانبیند خیلی وخیلی تشکر وبلاگ خوبی بود

abbas 1389/09/06 ساعت 12:18 http://fata110hoo.blogspot.com

التماس دعا موفق باشی خوب بود

بسمه تعالی سلام علیکم با تشکر از شما که فرهنگ عارفان مسلمان را ترویج می نمائید تا به امور فانی. عمر ارزشمند خود را نگذرانیم . باید عرض کنم نقد این بزرگواران از مقام و منزلت ان ها هیچ نمی کاهد . امثال امام خمینی و ایت الله نحودکی از عارفانی هستند که جهان جن و عالم ملائکه و عالم جبروت یا ارواح را فتح کرده اند و از ان عبور کرده اند . اما من و ان اقا که می اندیشد که گویا شناختش بدون عیب است .چی ؟ هنوز اندر خم یک کوچه ایم . اما این بزرگواران هفت شهر عشق را دیده اند و گاهی ملائکه در خدمت انها بوده اند حتی حضرت عزرائیل سلام الله علیه. به قول امام خمینی سلام الله علیه : سالک هم اگر از مرکب انانیت یعنی تکیه به فهم خود دست بر ندارد مقامات و منازل بالاتر را که هنوز خودش به انها نرسیده است کافر باشد و منکر شود تا چه رسد به من و تو گه همین مراحل ابتدائی از مناذل و مقامات را هم نداریم و فاقد هستیم .باتشکر اذ این که ایت الله نخودکی را معرفی نموده اید . اجرگم علی الله و کور باد چشمی که بسته است و نمی تواند این مقامات عارفان را ببیند . و السلام علی من اتبع الهدی و السالحین و العارفین . الاحقر: سید اکبر

احد 1389/09/26 ساعت 11:17 http:// seyrosolook.blogfa.com

با سلام و تشکر خدمت حسن اقا عرض می کنم . به ایت الله نخودکی زمان خود توجه کنیم و از ایشان بهره ببریم تا ما هم برسیم به انجا که فقط خدا را ببینیم . ققط و فقط زیر نظر خضر راه و عارف واصل کامل می شود . من ایشان را به شما معرفی می کنم : عارف ربانی حضرت ایت الحق جرجانی . برای اطلاع بیشتر به وبلاگ : سیر و سلوک با موضوع جرجانی مراجعه نمائید . تلفن مستقیم ایت الله جرجانی : ۰۵۱۱۲۲۲۲۰۸۵۱ احد

مهدی 1389/10/03 ساعت 14:02 http://seyrosolook.blogfa.com

سلام. شما را لینک کردیم. در صورت موافقت ظرف یک هفته آینده ما را لینک فرمایید تا لینک شما را حذف نکنیم.در صورت موافقت اعلام فرمایید.

سلام بر شما - من در وب : ( آشنایی با عارفان ) از کرامات و مقامات ایت الله نخودکی هم آورده ام - موقث باسید - الاحقر : سید اکبر - ویراستار کتب عارف ربانی ایت الله جرجانی

مهشید 1389/11/09 ساعت 19:50

سلام!
دست اونایی ک این مطالب رو مینویسن درد نکنه!
فکرمیکنم چیز جدیدی نیست ک ندونیم،باید بفهمیم!
یا علی!

ا 1389/11/25 ساعت 20:43 http://bedone-to-hargez.blogfa.com/

سلام خوبین تشکر ازمطالبت من دارم کتاب نشان از بی نشان ها رو می خونم نمی دونین جناب نخودکی بین چه سالهایی زندگی می کرده من شما رو لینک کردم اگه می شه هر وقت اپ کردی خبرم کن ممنون

باسلام
بسیار عالی بود ذکر کرامات بزرگان و بیان اینکه چگونه می توان به قرب الهی دست یافت کاری پسندیده است که شامل حال شما شده است موفق و پیروز باشید جوانان امروزی که در تمام جهات مورد حمله فرهنگی هستند لازم است که بهتر با مبانی عرفانی اشنا شوند

[ بدون نام ] 1390/03/07 ساعت 22:43

این تبلیغات که دربالای این صفه وجود دارد اصلاهمخوانی بامطالب بلند این وبلاگ ندارد

شرمنده باعرض پوزش این تبلیغات تحت نظر بنده نبوده واز طریق سایت اصلی بلاگ اسکای می باشد

رضا 1390/07/19 ساعت 20:12

سلام آ یا هم تراز شیخ نخودکی الان کسی در قید حیات است معرفی کنید؟؟؟

حمید 1391/03/15 ساعت 19:58

سلام .
واقعا مطالب خوبی بود دستتون درد نکنه.
با تشکر.

رضا 1391/07/24 ساعت 22:21 http://arianacl.com

ممنون از مطلب خوبتون

محمد 1391/08/15 ساعت 13:27

سلام درود خدا بر روح ژاک ایتالاه نخودکی . دست مریضاد .فقط به ان عزیزی که مقایسه کردند عرفان خمینی را با ایتاله نخودکی باید بگویم فرق دم عرفان از دیدن مو و ژیچش موست حالا حالا ها باید امثال خمینی بگردند تا خاک در شاگردان امام رضا شوند

زهره 1392/04/20 ساعت 10:56

سلام
من اولین باریه که اسم این بزرگوارو شنیدم ..یعنی یه نظری بود که به بابام داده بودن من حاجت مهمی توی قلبم دارم..میخاستم این نذرو انجام بدم ولی گفتم اول در موردشون تحقیق کنم..
واقعا مطلب خیلی خیلی خوبی بوووود...خیلی خوشم اومد در واقع با این وبلاگ بهشون اعتقاد پیدا کنم..
ولی واقعا ما کجا هستیم و این بزرگواران کجا؟؟؟؟؟؟؟؟
ان شاللا که به حق حضرت علی خدا حاجت همه حاجت مندا رو بده ..حاجت منم بده...
با تشکر از همه دوستان عزیز به خاطر این وبلاگ ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد